مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
زلف تو بر دامن شب سایه فکن، ماه تمام
عاشق چشمان توام، جان به فدای این مقام
من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی‌دانم از این، دیوانگی و عاقلی
 
من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی‌دانم از این، دیوانگی و عاقلی
ز هوشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد
دلا دیوانه‌ شو ،  دیوانگی هم عالمی دارد
 
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی‌همتا
تو را عاشق شود پيدا ولی مجنون نخواهد شد
در ره منزل لیلی که خطر هاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
 
  • لایک
امتیازات: riri
Back
بالا