- ارسالها
- 563
- امتیاز
- 15,981
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی 1
- شهر
- ساری
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرتدل بیچاره از آن بیخبر است ار گاهی
شکوه از جور تو ما را به زبان میگذرد
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت!
~شیخ اجل
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرتدل بیچاره از آن بیخبر است ار گاهی
شکوه از جور تو ما را به زبان میگذرد
تا که عشقت مطربی آغاز کرددوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت!
~شیخ اجل
تو فریاد من امروز شنیدی ای کوهبیدلان را عیب کردم لاجرم بیدل شدم
آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست
تير منم، كمان منم، پير منم، جوان منم،تو فریاد من امروز شنیدی ای کوه
دردی ست در این سینه که همزاد جهان است
ميشود تنها شويم يک بوسه از چشمت کنم؟تير منم، كمان منم، پير منم، جوان منم،
دؤولت جاودان منم، آينه دانه سيغمازام
گرچي بوگون نسيمييم، هاشمييم، قريشييم،
مندن اولودور آيتيم، آيته، شانه سيغمازام.
یک کرشمه کرد با خود، آنچنانکميشود تنها شويم يک بوسه از چشمت کنم؟
حلقه ي پيوندمان را دزدکي دستت کنم؟
ميشود هر ثانيه نام مرا نجوا کني؟
من بگويم “جان” ولي با بقيه بدتا کني؟
دی کوزه گری بدیدم اندر بازاریک کرشمه کرد با خود، آنچنانک
فتنه ای در پیر و در برنا نهاد
کام فرهاد و مراد ما همه
در لب شیرین شکرخا نهاد
بهر آشوب دل سوداییان
خال فتنه بر رخ زیبا نهاد
روزیست خوش و هوا، نه گرم است و نه سرددی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
آن گل به زبان حال با او میگفت
من همچو تو بودهام مرا نیکو دار
خیام
دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاستروزیست خوش و هوا، نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همیشوید گرد
بلبل به زبان حال خود با گل زرد
فریاد همیکند که می باید خورد
~خیام.
تنها نه منم اسیر عشقتدوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست
دوستم داشته باش عشق به این آسانیست
مومنم کردی به عشق و جا زدی تکلیف چیستتنها نه منم اسیر عشقت
خلقی متعشقند و...من هم!
~شیخ اجل.
شکر ایزد که به اقبال کله گوشهی گلمومنم کردی به عشق و جا زدی تکلیف چیست
بر مسلمانی که کافر می شود پیغمبرش
در اين دنيا كسي بي غم نباشدشکر ایزد که به اقبال کله گوشهی گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد!
~لسانالغیب.
در آن توفان که آسیب نهنگ است،در اين دنيا كسي بي غم نباشد
اگر باشد بني آدم نباشد
خاقانی
تو گر خرام کنی سرو یا صنوبر چیست؟در آن توفان که آسیب نهنگ است،
شکسته زورقی را کی درنگ است؟
~وحشی بافقی.
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفندتو گر خرام کنی سرو یا صنوبر چیست؟
رخت چو جلوه کند افتاب خاور چیست؟
بر فراز آبگیری خود به خود سرها خم شد:ناز کمتر کن که اندر سینه ام
نیست دیگر شوق ایام شباب
تیر غیب است که بر زندگیم می باردبر فراز آبگیری خود به خود سرها خم شد:
روی صورت های ما تبخیر می شد شب
و صدای دوست می آمد به گوش دوست