مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در حضور خار ها هم می شود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست
 
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست
تو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی

به زیور ها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیور ها بیارایی
 
تو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی

به زیور ها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیور ها بیارایی
یا که باید نفست در دل خود حبس کنم
یا که در خواب من آیی و مرا هم ببری
 
یا که باید نفست در دل خود حبس کنم
یا که در خواب من آیی و مرا هم ببری
یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری به سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جست و جوی تو می آیم
 
یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری به سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جست و جوی تو می آیم
مثل منِ گدا سر کویت زیاد هست
امّا کریم مثل تو پیدا نمی‌شود

تنها تویی که واسطه فیض رحمتی
ورنه برات عفو من امضا نمی‌شود
 
مثل منِ گدا سر کویت زیاد هست
امّا کریم مثل تو پیدا نمی‌شود

تنها تویی که واسطه فیض رحمتی
ورنه برات عفو من امضا نمی‌شود
در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌ هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
 
در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌ هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟
یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟

بهر دیدار محبت تابه کی در انتظار؟
خسته ام از زندگی با غصه های بیشمار
 
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟
یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟

بهر دیدار محبت تابه کی در انتظار؟
خسته ام از زندگی با غصه های بیشمار
روزگاریست در این کوچه گرفتار توام
با خبر باش که در حسرت دیدار تو ام

گفته بودی که طبیب دل هر بیماری
پس طبیب دل من باش که بیمار تو ام
 
روزگاریست در این کوچه گرفتار توام
با خبر باش که در حسرت دیدار تو ام

گفته بودی که طبیب دل هر بیماری
پس طبیب دل من باش که بیمار تو ام
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
 
نبود چنین مه در جهان ای دل همینجا لنگ شو
از جنگ میترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شو
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند​
 
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند​
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
 
تکراری بودنش فکر نکنم عیبی داشته باشه
این همه صفحه مشاعره مگه میشه تکراری نباشه؟
خوب باشه



دلي كز معرفت نور و صفا ديد به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
 
دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست
تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست

قصه ی شیرین نیفتاده ست هرگز اتفاق
هرچه هست ای عشق از افسانه سازی های توست
 
تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست

قصه ی شیرین نیفتاده ست هرگز اتفاق
هرچه هست ای عشق از افسانه سازی های توست
تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
 
تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
درون خاک دلم می تپد،هنوز اینجا
به جز صدای قدم های تو صدایی نیست

نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون
که هرکجا خبری هست ادعایی نیست
 
درون خاک دلم می تپد،هنوز اینجا
به جز صدای قدم های تو صدایی نیست

نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون
که هرکجا خبری هست ادعایی نیست
دارم ز جدایی غزالی که مپرس
در جان و دل اندوه و ملالی که مپرس

گوئی چه بود درد تو دردی که مگوی
پرسی چه بود حال تو حالی که مپرس
 
Back
بالا