مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
رویی که نخواستم که ببیند همه کس
الّا شب و روز پیش من باشد و بس
پیوست به دیگران و از من ببرید
یا رب تو به فریاد من مسکین رس
سجده گه ما خاک در تو
جولانگه ما کوی خوش تو
دل می‌نرود سوی دگران
چون رفته بود سوی خوش تو
 
سجده گه ما خاک در تو
جولانگه ما کوی خوش تو
دل می‌نرود سوی دگران
چون رفته بود سوی خوش تو
وقت غنیمت شمار ار نه چو فرصت نماند
ناله که راداشت سود آه کی آمد به کار
 
تا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس من
تا چه اثر کند عجب ناله و زینهار من
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟
 
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
 
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است

چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است
 
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است

چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است
توتولموش کونلوم جام ایله شادان ایلمک اولماز
ال ایلن پسته نین آغزینی خندان ایلمک اولماز
 
توتولموش کونلوم جام ایله شادان ایلمک اولماز
ال ایلن پسته نین آغزینی خندان ایلمک اولماز
زشت در آیینه گر خود زشت بیند گو مرنج
گر عمل زیبا کنی زیبا کنی عکس العمل
 
زشت در آیینه گر خود زشت بیند گو مرنج
گر عمل زیبا کنی زیبا کنی عکس العمل
لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی
بـه تـمـاشـای مـن آن لـالـه عـذار آمـده بـاشـد
 
لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی
بـه تـمـاشـای مـن آن لـالـه عـذار آمـده بـاشـد
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت

چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعله ای بود که لرزید ولی جان نگرفت
 
تنها دل ما نیست که در آب و آتش است
هر سوخته ای، دیده ی تر داشته باشد
 
تنها دل ما نیست که در آب و آتش است
هر سوخته ای، دیده ی تر داشته باشد
در عشق جانان جان بده بی عشق نگشاید گره
ای روح این جا مست شو وی عقل این جا دنگ شو
 
در عشق جانان جان بده بی عشق نگشاید گره
ای روح این جا مست شو وی عقل این جا دنگ شو
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند


از واعظان توقع نداشتم : (
 
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند


از واعظان توقع نداشتم : (
در عشق جان سپاران مانند ما هزاران
هستند لیک چون تو در خواب هم ندیدیم
هعییی واعظان هم واعظان قدیم:<البته این شعر خودش مال قدیمه:))
 
در عشق جان سپاران مانند ما هزاران
هستند لیک چون تو در خواب هم ندیدیم
هعییی واعظان هم واعظان قدیم:-<البته این شعر خودش مال قدیمه:))
من نه منم نه من منم

عا شق زار او منم بی دل و یا ر او منم

با غ و بها ر او منم من نه منم نه من منم

یار و نگار او منم غنچه و خار او منم

بر سر دار او منم من نه منم نه من منم

لاله عذار او منم چاره ی کار او منم
.
.
.
.
مولانا من نه منم
 
من نه منم نه من منم

عا شق زار او منم بی دل و یا ر او منم

با غ و بها ر او منم من نه منم نه من منم

یار و نگار او منم غنچه و خار او منم

بر سر دار او منم من نه منم نه من منم

لاله عذار او منم چاره ی کار او منم
.
.
.
.
مولانا من نه منم
من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزی نسیم سرش را به باد داد

گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد

این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست
لطف شما رسیده به ما مرحمت زیاد!

فاضل نظری
 
من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزی نسیم سرش را به باد داد

گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد

این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست
لطف شما رسیده به ما مرحمت زیاد!

فاضل نظری
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند

نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
...
...
...
در این سرای بی کسی...هوشنگ ابتهاج(سایه)
 
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند

نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
...
...
...
در این سرای بی کسی...هوشنگ ابتهاج(سایه)
در کجا علم سخن یاد گرفته ای که هنوز
ظاهرا معنی برگرد نمیدانی چیست؟
 
Back
بالا