- ارسالها
- 529
- امتیاز
- 12,673
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان ۴
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
تو هرچه کنی داعی تومدر کجا علم سخن یاد گرفته ای که هنوز
ظاهرا معنی برگرد نمیدانی چیست؟
هرچند که تو آمین نکنی
تو هرچه کنی داعی تومدر کجا علم سخن یاد گرفته ای که هنوز
ظاهرا معنی برگرد نمیدانی چیست؟
یک روز میایی که من دیگر دچارت نیستمتو هرچه کنی داعی توم
هرچند که تو آمین نکنی
مست بگذشت و نظر بر من درويش انداختیک روز میایی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
نردبان این جهان ما و منیستمست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شيرين سخنان
تا کی از سيم و زرت کيسه تهی خواهد بود؟
بندهء من شو و برخور ز همه سيم تنان
تو شبی بر انتظاری ننشسته ای چه دانینردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هرکس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
تنـــت بــه نــاز طبـــیـبان نیازمـند مباد وجــود نـازکــت آزرده گـزنـد مبادتو شبی بر انتظاری ننشسته ای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشقتو شبی بر انتظاری ننشسته ای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
میشود حتی برای دیدن پروانه هاتا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود
هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
یک نفر آمد صدایم کرد و رفتدر دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرماي
تو مپندار که من شعر به خود میگویمیک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت
مرا عهدیست با جانان ک تا جان در بدن دارمتو مپندار که من شعر به خود میگویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم
من ندارم نظری در پی چشمان کسیمرا عهدیست با جانان ک تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشدمن ندارم نظری در پی چشمان کسی
به اسارت نبرم من دل خندان کسی
کاروان نیست که دل هرکه که خواهد آید
فکر کردی دل من هم شده ویلان کسی
در خدا یک سجده رفتم کفر و دین آتش گرفتیک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد
تورا دیدمت بعد عمری سلام ببین اشک شوقی که ریزد مدامدر خدا یک سجده رفتم کفر و دین آتش گرفت
قبله گم شد شب به رقص آمد جبین آتش گرفت
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکتورا دیدمت بعد عمری سلام ببین اشک شوقی که ریزد مدام
معنی تخته ی توفان زده در ساحل چیست؟مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده استمعنی تخته ی توفان زده در ساحل چیست؟
-آخر کشتی در موج شناور این است!
شعله آهسته به خاکستر حیرتزده گفت:
غم نخور عاقبت سرو و صنوبر این است!
...:)
در حضور خار ها هم می شود یک یاس بودتلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخنها که خدا با من تنها دارد