• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

hosam.r

کاربر حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
360
امتیاز
10,533
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
فرهنگیان مشهد
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
همچنین به شما گفته‌اند که زندگی تاریکی‌ست و شما از فرط خستگی آنچه را خستگان می‌گویند تکرار می‌کنید.
و من به شما می‌گویم که زندگی به راستی تاریکی‌ست مگر آن که شوق باشد.
و شوق همیشه کورست مگر آن که دانشی باشد.
و دانش همیشه بیهوده است مگر آن که کاری باشد
و کار همیشه تهی است مگر آن که مهری باشد
و هرگاه که با مهر کار کنید خود را به خویشتن خویش می‌بندید و به یکدیگر و به خداوند خود.
و اما کار کردن با مهر یعنی چه؟
یعنی بافتن پارچه‌ای که تار و پودش را از دل خود بیرون کشیده باشی چنان که گویی دلدارت آن پارچه را خواهد پوشید.
یعنی ساختن خانه از روی محبت چنان که گویی دلدارت در آن خانه خواهد زیست.
یعنی کشتن دانه از روی لطف و بر داشتن حاصل از روی شادی چنان که گویی دلدارت میوه‌اش را خواهد خورد.
یعنی دمیدن دمی از روح خویش در هر آنچه می‌سازی.
و دانستن این که همه مردگان آمرزیده گرداگردت ایستاده‌اند و تو را می‌نگرند.
بارها از شما شنیده‌ام چنان که گویی در خواب سخن می‌گویید " آن که با مرمر کار می‌کند و شکل روح خود را در سنگ می‌بیند شریف‌تر از اوست که زمین شخم می‌زند"
"و آن که رنگین کمان را به چنگ می‌آورد و در هیئت انسان روی پارچه می گذارد برتر از اوست که پای‌افزار ما را می‌دوزد"
ولی من می‌گویم -نه در خواب در عین بیداری نیمروز- که سخن باد با بلوط تناور شیرین‌تر از سخن او با تیغه‌های گیاه نیست!
و بزرگی تنها از آن کسی‌ست که از صدای باد ترانه می‌سازد
که با مهر خود او شیرین‌تر شده است.
کار مهریست که به چشم می آید
و تو اگر نتوانی با مهر کار کنی و جز از روی بیزاری کار نکنی، بهتر آن است که از کار دست بداری و در کنار دروازه معبد بنشینی و از کسانی که با شادی کار می‌کنند صدقه بگیری!
زیرا که اگر نان را از روی بی‌اعتنایی بپزی نان تلخی می‌پزی که خورنده را فقط نیم‌سیر می‌سازد.
و اگر انگور را از روی نا‌خرسندی در چرخشت بریزی ناخرسندی تو نبیذ را زهرآلود خواهد کرد.
و اگر مانند فرشتگان آواز بخوانی و مهری به آواز نورزی گوش مردمان را از شنیدن صداهای روز و صداهای شب باز می داری.


پیامبر
جبران خلیل جبران

اینقدر این بخش از کتاب رو دوست داشتم که "بامهر" تو دفترم نوشتمش...
 

MmmSampadi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
630
امتیاز
2,276
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1405
اندی تونلی رو که برای حفرش به 600 سال زمان نیاز داشت در 20 سال کند تنها چیزی که نیاز بود فشار و زمان بود برای همه کار ها فقط به فشار و زمان نیازه

کتاب رستگاری در شاوشنک
 

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
کسی که بهای چیزی را می‌پردازد، معمولا ارزش بیش‌تری برایش قائل می‌شود تا کسی که همان گزینه را رایگان به‌دست آورده است.

×کتاب چشمان تاریکی / دین کونتز / نشر هزار افسان / میثم فرجی
 

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
بخش‌هایی از کتاب مرد زیرزمینی
نوشته میک جکسون
ترجمه میثم فرجی
نشر چشمه

وقتی کسی شروع به کارهای عجیب‌وغریب می‌کند و خودش را از دیگران پنهان می‌کند، مردم به تخیل‌شان اجازه می‌دهند پا را از گلیمش درازتر کند. وقتی هم که خیال‌پردازی‌شان تمام شد، از او یک هیولا ساخته‌اند، اما این‌ها همه زاییده‌ی ذهن آن‌هاست.
ص۲۳

اغلب ما ایده‌های عجیب‌وغریبی داریم که دل‌مان می‌خواهد به‌شان جامه‌ی عمل بپوشانیم، اما پولی برای این کار نداریم.
ص ۲۴
 

"Mehrab"

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
445
امتیاز
3,721
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
1398
خاطرات خیلی عجیب هستند.گاهی اوقات می خندیم به روزهایی که گریه می کردیم،و گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم !


دیدن دختر
هاروکی موراکامی
 

anaana251223

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
685
امتیاز
13,084
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
جایی همین حوالی
•ابله ♡
می خواهم اقلا یک نفر باشد
که من با او از همه چیز همانطور
حرف بزنم که با خودم حرف می زنم!
 

【Epiphany】

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
217
امتیاز
7,530
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
2121
من بارها زنبور قورت داده‌ام. و سالی حداقل دو بار یه پرنده می‌خوره به سرم. همیشه وقتی دارم سر یکی داد می‌زنم می‌خورم زمین. وقتی پیانو می‌زنم محاله درش رو انگشت هام بسته نشه. امکان نداره شب بخوام از رو ریل قطار رد بشم و یهو یه قطار بوق زنان نیاد طرفم، محاله موقع رد شدن از وسط محوطه‌ی چمن فواره‌ها کار نیفتن. هر نردبانی ازش رفتم بالا یه پله‌ش زیر پام شکسته. محاله ممکنه روز تولدم مریض نشم. هر بار سفر می‌کنم یه روز بعد از جشن می‌رسم به شهر. آخه آدم ممکنه به چندتا زن چاق بگه باردار شدنت مبارک؟

– کتاب ریگ روان اثر استیو تولتز

آخرین مورد تجربه خودمم بوده ! :|
 

anaana251223

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
685
امتیاز
13,084
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
جایی همین حوالی
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی‌کنیم توی خیابان با هم روبرو می‌شویم.
تو از روبرو می‌آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم برمیداری فقط کمی جا افتاده‌تر شده‌ای.
قدم‌هایم آهسته‌تر می‌شود. به یک قدمی‌ام می‌رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز میکنی. درد کهنه‌ای از اعماق قلبم تیر می‌کشد و رعشه‌ای می‌اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی‌ات را کامل استنشاق نکرده‌ام که از کنارم رد شده‌ای.

تمام خطوط چهره‌ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می‌کنم. می‌ایستم و برمیگردم و می‌بینم تو هم ایستاده‌ای!
میدانم به چه فکر میکنی!
من اما به این فکر میکنم که چقدر دیر ایستاده‌ای!
چقدر دیر کرده‌ای!
چقدر دیر ایستاده‌ام!
چقدر به این ایستادن‌ها سال‌ها پیش نیاز داشتم
قدم‌های سستم را دوباره از سر می‌گیرم...
تو اما هنوز ایستاده‌ای...

آدم‌کش کور
مارگارت آتوود

••••••••❥❥
 

hosam.r

کاربر حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
360
امتیاز
10,533
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
فرهنگیان مشهد
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
« در ابتدا، بانگ و خروش و زاری بوَد، که هنوز عشق، تمام، ولایت نگرفته است*.
چون کار به کمال رسد و ولایت بگیرد، حدیث، در باقی اُفتد** و زاری، به نظاره و نزاری بَدَل گردد؛

که آلودگی، به پالودگی، بَدَل افتاده است...»

#سوانح_العشاق
#شیخ_احمد_غزالی

*ولایت گرفتن = سلطنت و چیرگی یافتن
**حدیث، در باقی اُفتد = سخن به پایان رسد، گفت و گوی از میان برخیزد.
 

anaana251223

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
685
امتیاز
13,084
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
جایی همین حوالی
بادبادک باز
او گفت:خیلی می ترسم و من گفتم: چرا؟و او گفت:چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول؛خوشحالی این شکلی وحشتناک است.ازش پرسیدم:چرا؟و او گفت:وقتی دست سرنوشت بخواهد چیزی را ازت بگیرد، می گذارد این طور خوشحال باشی!
 

Mαiα

Trα lα lα-
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
361
امتیاز
7,077
نام مرکز سمپاد
فرز 2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
00
انسـان هرگز نمـی‌توانـد از رویاهـای خود دســت بکشد. رویا خوراک روح اســت. هـمـانطور کـه غذا خوراک تن اســت. در زنـدگی بارهـا رویاهـامـان را فرو ریخته، و تمناهـامـان را ناکام مـی‌بینیم، امـا بایـد بــه دیـدن رویا بپردازیم. اگر نه، روحمـان مـی‌مـیرد.

خاطرات يك مغ
پائولو كوئيلو
 

Amir Mohi8

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
15
امتیاز
81
نام مرکز سمپاد
علامه حلی4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
شازده کوچولو پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟
روباه گفت: از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره
از کتاب شازده کوچولو و روباره
 

.shadi.

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
188
امتیاز
1,303
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
dk
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
مارکس می‌نویسد، فرهنگ بیشتر ایدئولوژی است، یا عقاید و اندیشه هایی که به دفاع از جامعه موجود می‌پردازند، ازز جمله نابرابری قدرت و امتیاز در جامعه. ایدئولوژی را همه افرادی که به کنش متقابل می‌پردازند به وجود نمی‌آورند بلکه معمولا توسط کسانی که در جامعه دارای قدرت هستند به وجود آمده و تبیین می‌گردد.
این حرف که فرهنگ اعضای جامعه را به همدیگر پیوند می‌دهد از نظر مارکس به این معنا بود که اندیشه های معینی توسط قدرتمندان و برای آنان به‌وجود می آیند و بیشتر این اندیشه ها به مردم آموخته می‌شود. این اندیشه ها را فرهنگ نام می‌دهند اما در واقع آنها ایدئولوژی هستند. آنها در حفظ نظم جامعه مؤثر واقع می‌شوند فقط به این دلیل که از نابرابری موجود دفاع می‌کنند.
بیشتر جامعه شناسان تا اندازه ای با مارکس موافقند: اگر ما فرهنگ را به دقت بررسی کنیم، می‌توانیم مشاهده کنیم که قواعد، ارزش‌ها و هنجارها معمولا اغراق هایی هستند که از قدرتمندان در جامعه حمایت می کنند و بدين سان به برقراری نظم اجتماعی کمک می کنند.

از کتاب ده پرسش از دیدگاه جامعه شناسی، جوئل شارون
 

anaana251223

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
685
امتیاز
13,084
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
جایی همین حوالی
دیر یا زود
گاهی بهتره دو نفر مدتی از هم دور باشند؛ تا بفهمند چقدر به با هم بودن احتیاج دارند!
---
•ملت عشق ♡
در این زندگانی اگر تک و تنها در گوشه‌ی انزوا بمانی و فقط پژواک صدای خود را بشنوی،نمیتوانی حقیقت را کشف کنی؛فقط در آینه‌ی انسانی دیگر است که میتوانی خودت را کامل ببینی!(=

#الیف_شافاک
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:

Mαiα

Trα lα lα-
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
361
امتیاز
7,077
نام مرکز سمپاد
فرز 2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
00
فقط مرغ هاي دريايي اند كه از توفان نمي هراسند، حتي وقتي در ميان درياها جهت خود را گم ميكنند و جايي براي نشستن پيدا نمي كنند؛ آن قدر بال مي زنند كه توفان فرو مينشيند؛
و زميني براي نشستن بيابند، يا در همان اوج جان ميدهند.
آن كه در ميان امواج مي افتد مرغ دريايي نيست...
مرغ دريايي در اوج ميميرد.
آخرين توان خود را صرف اوج گرفتن ميكند تا سقوط را نبيند.

ضد خاطرات _ آندره مارلو
 

sa🌙

هیچی دائمی نیس،غیرِ جوهر تتو…
ارسال‌ها
86
امتیاز
1,591
نام مرکز سمپاد
فرزانگان5
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
نه، اشتباه نمي‌ديدم!
گرچه هي پلک زدم که اي چشمان لامصب داريد اشتباه مي‌بينيد!
اما نه! خودش بود، داشت شانه به شانه غريبه‌اي راه مي‌آمد!
نه براي او، براي من غريبه بود.
دستانش را نگرفته بود ولي.
آخر با من که بود دستم را ول نمي‌کرد که، خيس مي‌شد دستمان اما ول کنيم؟ عمرا !
صورت‌اش ذوق نداشت، آرايش داشت، موهايش را هم رنگ کرده بود... موهايش، موهايش باشد براي بعد، حرف دارم!
آرايش داشت اما صورتش سرد بود، خيره بود
راستش با من که به خيابان مي‌زديم چشم و ابرويش شلوغ مي‌کردند، صورتش با دماغ و گوش و پلک و ابرو همه با هم مي‌خنديدند.
اما ساکت بود، خيره بود!
اين خستگي از پشت آرايش غليظ‌اش داد مي‌زد. معلوم بود روزي هزار و صد بار کسي نمي‌گويد اي به قربان آن چشمان موَرّب‌اَت.
گيسو نمي‌بافد و رژ بيرون زده از گوشه‌ي لبش را پاک نمي‌کند، وسط جمع چشم غره نمي‌رود که دکمه پيراهن‌ات را ببند، آرام بخند... آخرش هم بگويد مي‌خواستي آنقدر خوشگل نباشي.
نه اين يارو مال اين حرف‌ها نبود!
عزيزم اين يارو اصلاً دست‌هايت را وسط خيابان به صورتش نزديک کرده و بو کشيده!!؟
حق داري دستانش را نگيري!
لعنت که مسيرم به اين خيابان افتاد و دل جفتمان ريش شد!
ديد مرا که اي کاش نمي‌ديد!
ديد که دارم شانه به شانه‌ي ديگري راه مي‌آيم، ديدکه خال لب دارد، ديدکه گردنبند فيروزه‌اي انداخته، ديدکه چقدر شبيه خودش است!
و ديدکه دستانش را نگرفته‌ام!
شايد من هم يکي بودم مثل همان مردک! مثل تمام ياروهاي شهر! راستش، مردها، فقط يک بار مي‌توانند آن همه ديوانه باشند.
موهايش؟!
هيچ ... موهايش را کوتاه کرده بود
آخر مي‌دانست، فقط من مي‌توانم دو ساعت وقت بگذارم و آن موهاي بر هم ريخته و فرفري را مرتب کنم!!
مردها؟!
مردها فقط يک بار جنون را زندگي مي‌کنند.
جنون؟
نميدانم!
شايد تو را ديدن و دوستت دارم نگفتن هم جنون باشد.
دوستت دارم؟!
آسمان که بدون باران نمي‌شود!
باران؟!
خاطره
خاطره؟!
بوي موي تو
بويِ مويِ تو هر چند کم پشت، خيابان را برداشته بود!
#على_سلطانى
چيزهايى هست كه نميدانى
 

....!...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
755
امتیاز
2,971
نام مرکز سمپاد
........
شهر
.........
سال فارغ التحصیلی
0000
خواننده عزیز؛گوش کن،داستان ها روشنایی اند.دارم برایت قصه میگویم...
موش کوچولو(کیت دی کامیلو)برنده جایزه طلای نیوبری
 

SHAMIM.J

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
924
امتیاز
10,003
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
ع پ گلستان
رشته دانشگاه
نرسینگ
ترجیح می‌دهم به جای با وقار بودن، همیشه خوشحال باشم...

#جین_ایر
#شارلوت_برونته
 

anaana251223

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
685
امتیاز
13,084
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
جایی همین حوالی
•دفتر بزرگ ♡
دوست داشتن کلمه ی مطمئنی نیست
دقت و عینیت ندارد.
دوست داشتن گردو و دوست داشتن مادربزرگ...
این ها نمیتوانند به یک معنا باشند؛
عبارت اول به طعمی دلپذیر توی دهان برمیگردد
و دومی به یک حس!~~

#آگوتا_کریستوف
 
بالا