مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
سیه مژگان من روی سپیدم را نگاهی کن
سپید اندام من روز سیاهم را نمیبینی
یار با ما بی‌وفایی می‌کند بی‌گناه، از من جدایی می‌کند.
شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا، جای دیگر روشنایی می‌کند.
 
یار با ما بی‌وفایی می‌کند بی‌گناه، از من جدایی می‌کند.
شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا، جای دیگر روشنایی می‌کند.
دیری است از خود از خدا از خلق دورم
با این همه در عین بی تابی صبورم
 
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی
جز بدان عارض شمعی نبود پروازم
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانهٔ خویش
بخدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانهٔ خویش
 
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است
تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را
وز خسّتِ خود خاک شوم هر کس را

کارم به دعا چو برنمی‌آید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
 
تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را
وز خسّتِ خود خاک شوم هر کس را

کارم به دعا چو برنمی‌آید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
ای نسیم سحر ارامگه یار کجاست
منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
 
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شراب از دست خوبان سلسبیلست
و گر خود خون میخواران سبیلست

(امیدوارم درست یادم باشه و درست نوشته باشم)
 
بیتامو شک دارم قبلاً نوشتم یا نه
تو همین صفحه نباشه اوکیه دیگه ؟


تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
 
بیتامو شک دارم قبلاً نوشتم یا نه
تو همین صفحه نباشه اوکیه دیگه ؟


تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
دل من چون به عشق مایل شد
عشق در گردنش حمایل شد
 
Back
بالا