مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دلی که به لب‌های تو گره خورد، شاد است
دریا به کنار دل، هر چه باشد، سپید است
ترک ما کردی برو هم‌صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هرکه خواهی یار باش
 
ترک ما کردی برو هم‌صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هرکه خواهی یار باش
وای بر دل من که در حسرت تو گداخت
تو که در دل ما نیستی، با هر که خواهی راحت
 
وای بر دل من که در حسرت تو گداخت
تو که در دل ما نیستی، با هر که خواهی راحت
تا دل هرزه‌گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند
 
در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست

از سرخی خون شهریاری بوده‌ست
تو چه دانی که چه ها کرد فراقت با من؟
داند این آنکه ازین غم بود او را قدری.
 
یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
یادم امدكه شبی باهم از ان كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در ان خلوت دل‌ خواسته گشتیم
 
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
یادم امدكه شبی باهم از ان كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در ان خلوت دل‌ خواسته گشتیم
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
 
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
 
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
می خواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
 
می خواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقه ها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را
 
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
می خواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
تو با این لطف طبع و دلربایی

چنین سنگین دل و سرکش چرایی
 
یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه از خیابانی که نیست
 
تا کی از دست فراق تو ستم‌ها بینیم؟
هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم
ما را غم هجران تو بد واقعه‌ای بود
این واقعه را چاره و تدبیر چه باشد.
گویی که: به تقصیر ز ما کام نیابی
جان می‌دهم از عشق تو، تقصیر چه باشد؟
 
تا کی از دست فراق تو ستم‌ها بینیم؟
هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم
مینویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست
 
مینویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست
تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج
سِزَد اگر همهٔ دلبران دَهَندَت باج


ما را غم هجران تو بد واقعه‌ای بود
این واقعه را چاره و تدبیر چه باشد.
گویی که: به تقصیر ز ما کام نیابی
جان می‌دهم از عشق تو، تقصیر چه باشد؟
دست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهدِ تو و بادِ صبا نتوان کرد
 
تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج
سِزَد اگر همهٔ دلبران دَهَندَت باج
جام دريا از شراب بوسه خورشيد لبريز است
جنگل شب تا سحر تن شسته در باران ،خيال انگيز
 
Back
بالا