مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ور ز در خویش برانی، به تو شکر گویمت
زان که جز این در نگیرم ره سعادت
تو دور دست امیدی و پای من خسته‌ست
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته‌ست
 
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آیت

امروز من همه رو با ت به رگبار میبندم
 
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می‌نالی و فریاد چرا می‌کنی زلت
تو درمانی‌ و می‌مانی بر قلب مریض من
که درد آن نمیدانی، تویی و من نمی‌مانم
 
دلی که به لب‌های تو گره خورد، شاد است
دریا به کنار دل، هر چه باشد، سپید است
ترک ما کردی برو هم‌صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هرکه خواهی یار باش
 
Back
بالا