مشاعره

[mani..]

تو آن نه ای که چو غایب شوی ز دل بروی
تفاوتی نکند قُربِ دل به بُعدِ مکان

نه قوتی که توانم کناره‌ جُستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم

 

[صآبا]

نه قوتی که توانم کناره‌ جُستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم

من از گیسوش فهمیدم به وقت مرگ نزدیکم
خوشا ای عشق، ممنونم، همیشه خوش‌خبر باشی

 

[صآبا]

یا رب این آب حیات از چه وطن می‌جوشد
یا رب این نور صفات از چه مکان می آید

دل در کف بیداد تو جز داد ندارد
ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد

 

[mani..]

دل در کف بیداد تو جز داد ندارد
ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد

درد ما را در جهان درمان مبادا بی‌شما
مرگ بادا بی‌شما و جان مبادا بی‌شما

 

[صآبا]

درد ما را در جهان درمان مبادا بی‌شما
مرگ بادا بی‌شما و جان مبادا بی‌شما

آنان که اسب داشتند غبارشان فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

 

[طوطو]

آنان که اسب داشتند غبارشان فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

دیر آمده‌ای مرو شتابان، ای رفتن تو چو رفتن جان
دیر آمدن و شتاب رفتن، آیین گل است در گلستان

 

[صآبا]

دیر آمده‌ای مرو شتابان، ای رفتن تو چو رفتن جان
دیر آمدن و شتاب رفتن، آیین گل است در گلستان

نه آن تعمیدی رودم نه آن مریم‌ترین مریم
منم همسقف دیروزی که عطر خانگی دارم

 

[مریم؛]

نه آن تعمیدی رودم نه آن مریم‌ترین مریم
منم همسقف دیروزی که عطر خانگی دارم

مایه‌ی خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست
می‌کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم

 

[صآبا]

مایه‌ی خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست
می‌کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم

ما بی‌خبر از نظاره بودیم
جان رفت و خبر نکرد ما را

 

[مریم؛]

ما بی‌خبر از نظاره بودیم
جان رفت و خبر نکرد ما را

ای صاحب کرامت شکرانه‌ی سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

 

[riri]

ای صاحب کرامت شکرانه‌ی سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

این منم در آینه، یا تویی برابرم ؟
ای ضمیر مشترک، ای خود فراترم

 

[صآبا]

ای صاحب کرامت شکرانه‌ی سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

از شایعه رفتن تو شهر به‌هم ریخت
چیزی که فقط بی‌حرکت ماند زمان بود

 

[مریم؛]

از شایعه رفتن تو شهر به‌هم ریخت
چیزی که فقط بی‌حرکت ماند زمان بود

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غم‌زده‌ای سوخته بود؟

این منم در آینه، یا تویی برابرم ؟
ای ضمیر مشترک، ای خود فراترم

مژدگانی بده ای خلوتی نافه‌گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد

 

[صآبا]

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غم‌زده‌ای سوخته بود؟


مژدگانی بده ای خلوتی نافه‌گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد

دعوی وجود و دعوی قدرت و فعل
لا حول و لا قوه الا بالله

 

[riri]

دعوی وجود و دعوی قدرت و فعل
لا حول و لا قوه الا بالله

همان به کین نصیحت یاد گیریم
که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم

 

[صآبا]

همان به کین نصیحت یاد گیریم
که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم

ماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست

ترتیب بدیم سه تایی بریم؟

 

[riri]

@مریم؛ ؟

 

[صآبا]

آفلاینه ظاهرا
بذار بپرسم ازش تو فعلا جواب بده=)

 

[riri]

ماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست

ترتیب بدیم سه تایی بریم؟

تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی

 

[صآبا]

تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی

یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد