مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد مصر و شکر به رقص آ
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبَه آرام گرفت

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
 
تو به تحریک فلک فتنه دوران منی
به تصدیق نظر محو تماشای تو ام
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
 
یک جام شراب صد دل و دین ارزد
یک جرعهٔ می مملکت چین ارزد
جز بادهٔ لعل نیست در روی زمین
تلخی که هزار جان شیرین ارزد
دوش ازین غصه نخفتم که رفیقی میگفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
 
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
یه توپ دارم قل قلیه
سرخ سفید آبیه.
میزنم زمین هوا نمیره.
نمیدونم چرا نمیره.
من این توپ نداشتم
از آشغالی آوردم.
بابام بهم عیدی داد
یه مشت و لگد داد.

شاعر خودم.
o(* ̄︶ ̄*)o
 
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
وگرنه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم

م بدهید:-)))
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
 
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
نسیم نیست، نه. بیم است. بیمِ دار شدن
که لرزه می فکند بر تن سپیداران

حسین منزوی
 
نسیم نیست، نه. بیم است. بیمِ دار شدن
که لرزه می فکند بر تن سپیداران

حسین منزوی
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
 
در زخم زبان فوق تخصص دارد
یک ریز کنایه بر سرت می بارد
او جز خودِ احمقش کسی دیگر را
یک آدم ساده هم نمی پندارد
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
 
در زخم زبان فوق تخصص دارد
یک ریز کنایه بر سرت می بارد
او جز خودِ احمقش کسی دیگر را
یک آدم ساده هم نمی پندارد
زخم زبانش را به دل نزنم،
چون خود را در آینه نمی‌بیند،
کنایه‌هایش را باد می‌برد،
در دنیای خود، غرق در خودبینی است.
 
یاد کسی نرود، غم را در دل دارم،
ولی در دل غم، یاد تو را می‌پرورانم.
هزار آفرین بر غم، که در این تنهایی،
یاد تو را زنده نگه می‌دارد در جانم.

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
 
با حرف آخرِ بیت مشاعره کن پسر خوب
الان که م تموم شده شعر تو من باید با م شروع کنم

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که تو ام راهنمایی

ی بدهید:-))))
آها
یاد تو در دل، همیشه زنده است،
یقین دارم که تو، بهترین راهنمایی.
یاد تو را در هر لحظه می‌گویم،
یاری‌ام کن تا در این راه، نروم به خطایی.
 
آها
یاد تو در دل، همیشه زنده است،
یقین دارم که تو، بهترین راهنمایی.
یاد تو را در هر لحظه می‌گویم،
یاری‌ام کن تا در این راه، نروم به خطایی.
یارا بهشت صحبت یاران همدمست

دیدار یار نامتناسب جهنمست

هر دم که در حضور عزیزی برآوری

دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست
 
یارا بهشت صحبت یاران همدمست

دیدار یار نامتناسب جهنمست

هر دم که در حضور عزیزی برآوری

دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست
تویی که در دل، بهشت را می‌سازی،
تجلی عشق، در هر لحظه می‌تابی.
تقدیرم را با دیدار تو می‌سازم،
تسکین جانم، در هر دم، یاد توست، ای یار.
 
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
یادآورم که در غم دیگرانم،
یاری‌ام کن تا در دردشان بمانم.
یقین دارم که انسانیت در دل است،
یاری به خلق، نشانه‌ی آدمی است.
 
یادآورم که در غم دیگرانم،
یاری‌ام کن تا در دردشان بمانم.
یقین دارم که انسانیت در دل است،
یاری به خلق، نشانه‌ی آدمی است.
تو چه دانی که ما چه مرغانیم

هر نفس زیر لب چه می خوانیم
 
تو چه دانی که ما چه مرغانیم

هر نفس زیر لب چه می خوانیم
من چه دانم که در دل شما چه می‌گذرد،
مهر و عشق را در هر دم می‌خوانیم.
موجی از احساس در جان ماست،
مهر پرندگان، در آسمان می‌تابیم.
 
Back
بالا