مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
آبِ رُخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم تو را
 
آسایش تو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
ای برده گل رازقی از روی تو رشک
در دیدهٔ مه ز دود سیگار تو اشک

گفتم که چو لاله داغدار است دلم
گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک
 
کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
مباد کس که درین نکته شک و ریب کند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
 
ادمی در عالم خاکی نمیاید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو ادمی
 
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم

من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغاز، به یکدیگر نرسیدن بود
 
من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغاز، به یکدیگر نرسیدن بود
در اندرون من خسته دل ندانم چیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
 
Back
بالا