مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
من همان خنده ی تلخم که به بغز الودست
من همان روح بهارم که خزان را دیدست
تبم ترسم که پیراهن بسوزد
ز هرم آه من آهن بسوزد

مرا فردوس می شاید که ترسم
دل دوزخ به حال من بسوزد
 
تبم ترسم که پیراهن بسوزد
ز هرم آه من آهن بسوزد

مرا فردوس می شاید که ترسم
دل دوزخ به حال من بسوزد
دست در حلقه ی ان زللف دو تا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
 
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هرچند که تا خانه تو فاصله ای نیست
تو را می خواهم ای دیرینه دلخواه
که با ناز گل رویا شکفتی
به هر زیبا که دل بستم تو بودی
که خود را در رخ او می نهفتی
 
تو را می خواهم ای دیرینه دلخواه
که با ناز گل رویا شکفتی
به هر زیبا که دل بستم تو بودی
که خود را در رخ او می نهفتی
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند

نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
 
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند

نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دستم نمی‌رسد که در اغوش گیرمت‌
ای ماه با که دست در اغوش می‌کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه خاموش می‌کنی
 
دستم نمی‌رسد که در اغوش گیرمت‌
ای ماه با که دست در اغوش می‌کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه خاموش می‌کنی
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد؟ دوستداران را چه شد؟
 
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد؟ دوستداران را چه شد؟
درد بی درمان شنیدی
حال من یعنی همین
بی تو بودن درد دارد
می زند من را زمین
 
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دل های یاران زد
دل داده ام بر باد، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش، اصل و نسب داری
از تیره ی دودی، از دودمان باد
 
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم
یک موی تو را به هر دو عالم ندهم
گفتم جان را بیار محرم ندهم
از گفتهٔ خود بیش دهم کم ندهم
 
من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم
یک موی تو را به هر دو عالم ندهم
گفتم جان را بیار محرم ندهم
از گفتهٔ خود بیش دهم کم ندهم
مرا می‌ بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم
 
مرا می‌ بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
 
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست ، مشکل نشیند

دیدم کسی نگفت خودم ادامه دادم
 
تا توانی دفع غم از چهره غمناک کن
در جهان گریاندن اسانست اشکی پاک کن
نزدیکی‌ام آموخت که از دیدۀ معشوق
هرقدر شوی دور همانقدر عزیزی

مستی اگر این بود که ما تجربه کردیم
بهتر که در این جام تهی زهر بریزی
 
Back
بالا