ngrmrdz
نگار
- ارسالها
- 27
- امتیاز
- 91
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- شهرکرد
- سال فارغ التحصیلی
- 1406
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلشوفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
بمیرد پیش من رُستم چو او دَستان من باشد
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلشوفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

دلا دیدی که خورشید از شب سردنبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش
بمیرد پیش من رُستم چو او دَستان من باشد
در مدح سلطان جهان باشم چو شمع آتش زباندلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برون کرد

یک حکایت بشنو از تاریخگویدر مدح سلطان جهان باشم چو شمع آتش زبان
زیرا که از دوز زمان هذا نصیبی لیلتی
یکدمک با خود آ، ببین چه کسییک حکایت بشنو از تاریخگوی
تا بری زین راز سرپوشیده بوی

یارم چو قدح به دست گیردیکدمک با خود آ، ببین چه کسی
از که دوری و با که هم نفسی
دیدی که آدمی چه کشد در وداعِ جان؟یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد

دلم را برده آن گیسوی بدمستیدیدی که آدمی چه کشد در وداعِ جان؟
بر ما ز هجرِ یار دو چندان همی رود

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراضدلم را برده آن گیسوی بدمستی
که داده باده بر دستم از آن دستی
که ناز و عشوه اش را دیدی و رستی
ولیکن پای من بر دام او بستی
تا توانی پیش کس مگشای رازیار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

زدست دیده و دل هر دو فریادتا توانی پیش کس مگشای راز
بر کسی این در نکن زنهار، باز

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفتزدست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچی دیده بیند دل کند یاد
من هم اول روز گفتم جان فدای روی تودلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

شب تاریک و سنگستان و من مستمن هم اول روز گفتم جان فدای روی تو
شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار خویش
تا چند عمر در هوس آرزو رودشب تاریک و سنگستان و من مست
قدح از دست من افتاد، نشکست

دگر آوازه بلقیس و سلیمان هیهاتتا چند عمر در هوس آرزو رود
ای کاش این نفس که برآید فرو رود

دردا که دلم مهر محمد (ص) دارددگر آوازه بلقیس و سلیمان هیهات
هدهد خوشخبر شهر، صبا، میمیرد

دردم از حد بگذشت و جگرم خون بگرفتدردا که دلم مهر محمد (ص) دارد
در سر هوس عالم سرمد دارد

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند ؟دردم از حد بگذشت و جگرم خون بگرفت
چون طبیب دل مایی ز که جوییم دوا؟
دیدار تو حل مشکلات استآن کس که تو را شناخت جان را چه کند ؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند ؟