ترس دوران بچگی..!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع meli
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من که از جک و جونور به شدت میترسم به کنار
از بچگی از روح و جن میترسیدم
حتی الان
همین طور از تنهایی میترسیدم ;D
 
پاسخ

از بچگی از غرق شدن میترسیدم، الآن هم که شنا بلدم بازم میترسم !
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

تا کلاس سوم وقتی شبا میخواستم برم WC یکیو تا دم درش با خودم میبردم B-)
اگه کسی نمیومد نمیرفتم...!!! [-(
یه بار خواهرم رو بالکن واستاد گف از همین بالا مواظبم تو برو...
اومدم بیرون دیدم نیست! :-ssدو ساعت تو دستشویی موندم! =))
و اینکه تنهایی نمیخوابیدمو به شدت از استخر و تاریکی میترسیدم!!! :-ss
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من همیشه و همین حالا هم از حیوانات به خصوص از سوکس و عنکبون و همهی حشرات...........یه
وحشت خاصی دارم و داشتم .....فک کنم خواهمم داشت.... X_X
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من تنها چیزی که از ترس دوران کودکی یادمه اینه که وقتی قایمکی یه کار بد میکردم از اینکه مامانم از چیزی بو ببره میترسیدم! ;D
ولی بنده خدا چی کشیده از دست من بس عین بچه ی ادم نبودم!( فکر کنم اگه یه بچه مثل خودم بدن دستم کلی بزنمش تا دیگه از اون کارا نکنه!!!) :-"
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

ترس ازسوسک ومارمولک(کلاموجودات خزنده وفرز)که هنوزم تموم ک نشده هیچ بیشترهم شده یادم میاد
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

این چراغ های گنده هستن ک رنگشون مهتابیه...چراغ هایی ک مال تیر برق و اینان و ی رنگ سفیدی میدن بیرون :-"
من همیشه میترسیدم از توی اونا ی غولی بیاد بیرون و منو بخوره 8-^ :-" =))
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

معمولا مامان بابام نميترسوندن ولى به شدت از امپول ميترسيدم
وهمين طور از دستشويى مامان بزرگم فكر ميكردم ازرائيل اونجاست!!
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از بچگیم از تارکی میترسیدم و هنوز هم میترسم هیچ وقتم چراغ اتقامو خاموش نمیکنم شبا .
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از بچگی از بسته بودن در اتاقم موقع خواب میترسیدم چون فک میکردم مرده ها از 2 تراس میان تو اتاقم و گوشهامو می برن!!!
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

منو از چیزی نمی ترسوندن چون بچه مردم آزاری نبودم
ولی خودم همیشه از مار میترسیدم
الانم همینه
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من هَر شَب میتزسیدَم زلزله شه !

از ریش ـاِ بابابزرگ ـَم ـَم میترسیدَم ! :-"
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از این آدم آهنی اسباب بازیا می ترسیدم ;D :-"

مامانم با خاله هام رفته بودن کیش اون موقع ها ؛ بعد برای هممون یکی از اینا آورده بودن،شانس منم همه هم دوره ای هام پسرن!
فک کنم 5تا از اینا بود! پسر خاله هامم نامردی نکردن،دیدن من می ترسم همه اینا رو روشن می کردن از همه طرف به من نزدیک میشدن... اصن یه وضی بودا :-ss
;D
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من بچه که بودم نه از جک و جونور میترسیدم نه از روح و این چیزا 8-^
ولی الان از آیندم میترسم... :-<
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از عروسکای یه برنامه کودک میترسیدم! اگه تلویزیونُ روشن میکردم میدیدم اونه، خاموش میکردم میرفتم یه گوشه قایم میشدم! :-"
از سال دوم ابتدایی ام که اولین بار زلزله رو تجربه کردم از زلزله میترسم! :-" حتی هنوزم! :-"
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

بابا بزرگم خیاطه
بعد من که 4-5 سالم بود میرفتیم با بابام در مغازش یه شاگرد داشت که هی به من میگفت میخوام لباتو بدوزم به هم و هی نخ سوزن به من نشون میداد و با قیچی هم میگفت میخوام گوشاتو ببرم O0 O0 :-L

بابامم میفهمید هیچی نمیگف به یارو هی میخندید
خلاصه اون مرتیکه خیلی کابوس بدی بود... >) X-( X-( X-( X-( X-( ~X(
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

منم بچه بودم کلا از اتاق میترسیدم یه بار روز تولدم بود تنها بودم بد تلویزیونو روشن کردم از شانس من یکی از آهنگای مایکل جکسونو دیدم که یه دفه تبدیل به گرگینه شد ینی منو میگی یه نگا به اتاق انداختم مثه چی دوییدم بیرون تا مامانمینا بیان بد که بهشون گفتم یه مدت سوژه شده بود داداشم همش مسخرم میکرد :(( :((
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از مورچه و اینا میترسیدم :-"مثلن یکهو خودمو میزدم به درو دیوار میگفتم مورچه مورچه بعد بپر بپر میکردم مثلن مورچه هه بیافته ;D

+آقا از جاهای تاریکو اینام میترسیدم یادمه یکبار از دسشویی اومه بودم بعد اتاق مامان بابام روبرو دسشویی بود بعد خانواده تو آشپزخونه

بودن :-" بعد من به اتاقه نیگا کردم پشت در یک کله و بدن دیدم پا نداش =))بعد یکهو گف بَ :))منم افتادم زمین :-"پریدم بغل مامانم :-"
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از عبور از خیابون میترسیدم و میترسم !

از شانس گم کردن پاسپورت تو یه کشور دیگه میترسم. خیلی زیاد.

از بی آر تی میترسم، یه بار نتوستم تو مقصدم پیاده شم که هیچ در شرف گیر کردن لای در هم بودم! :-L :-L :-L

از پشت تلفن حرف زدن میترسم ، با هرکسی که تو دسته خوانواده نزدیکم یا دوستای صمیمی نباشه ! :-s
 
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

هنوزم که هنوزه ، از ارتفاع میترسم . شدیداً ..

همش که میرم بالا پشت بوم یکم پایین رو نگاه میکنم حس میکنم الانه با مُخ برم تو آسفالت . نمیدونم چرا . :-<
 
Back
بالا