- ارسالها
- 1,866
- امتیاز
- 10,629
- نام مرکز سمپاد
- هاشمی نژاد 1
- شهر
- مشهد
- دانشگاه
- پلى تكنيك تهران
- رشته دانشگاه
- مهندسى معدن
پاسخ : ترس دوران بچگی...!
لعنت به سازمان آتش نشانی!
ما رو برده بودن آتش نشانی
بعد بهمون درباره چرخ گوشت که دست رو نکنیم توش میگفتن
یه انیمیشن هم بود که یه چرخه گوشته تبدیل شد به هیولا
با صدای کلفت
بعد چشاش میچرخید
که مثلا بچه هه رو هیپنوتیزم کنه که دستشو بکنه توش!
من از این بی نهایت ترسیدم!
به طوری که چرخ گوشت رو کاملا باز کردن و هر تیکش رو تو یه کمد گذاشتن
با این حال بازم میرفتم اتاق مامانم اینا میخوابیدم
حتی خونه اقوام هم که میرفتیم همه چرخ گوشتا جمع بود!
اصن یه وضی
لعنت به سازمان آتش نشانی!
ما رو برده بودن آتش نشانی
بعد بهمون درباره چرخ گوشت که دست رو نکنیم توش میگفتن
یه انیمیشن هم بود که یه چرخه گوشته تبدیل شد به هیولا
با صدای کلفت
بعد چشاش میچرخید
که مثلا بچه هه رو هیپنوتیزم کنه که دستشو بکنه توش!
من از این بی نهایت ترسیدم!
به طوری که چرخ گوشت رو کاملا باز کردن و هر تیکش رو تو یه کمد گذاشتن
با این حال بازم میرفتم اتاق مامانم اینا میخوابیدم
حتی خونه اقوام هم که میرفتیم همه چرخ گوشتا جمع بود!
اصن یه وضی




) من نمیدونم چی شده بود که با نگاه اول از اون جوجه ها ترسیدم و کلا تا یک مدت طولانی خیلی میترسیدم برم طرفشون!این هم شده بود دستمایه طنز و شوخی فامیل با من! 
( اصن همسایه سگ نداشت و من خر نفهمیدم
) و ازش خیلی میترسیدم ! فکر های پلید که به سرم میزد همش میگفتم اونه که داره بهم میگه این کارا رو بکنم! بعد چون میخواستم روشو کم کنم بیخیال افکار پلیدم میشدم 
اينم از ترس سر جاش مينشست


بچه ترسیده بود خوب
خوشحال







