• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

ترس دوران بچگی..!

  • شروع کننده موضوع meli
  • تاریخ شروع

pucy cat

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
985
امتیاز
2,345
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 4
شهر
تهــران
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من که از جک و جونور به شدت میترسم به کنار
از بچگی از روح و جن میترسیدم
حتی الان
همین طور از تنهایی میترسیدم :D
 

James Hetfield

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
375
امتیاز
528
پاسخ

از بچگی از غرق شدن میترسیدم، الآن هم که شنا بلدم بازم میترسم !
 

zeynab75

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
776
امتیاز
5,336
شهر
قوچان
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
مهندسی شیمی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

تا کلاس سوم وقتی شبا میخواستم برم WC یکیو تا دم درش با خودم میبردم B-)
اگه کسی نمیومد نمیرفتم...!!! [-(
یه بار خواهرم رو بالکن واستاد گف از همین بالا مواظبم تو برو...
اومدم بیرون دیدم نیست! :-ssدو ساعت تو دستشویی موندم! =))
و اینکه تنهایی نمیخوابیدمو به شدت از استخر و تاریکی میترسیدم!!! :-ss
 

PARIZADSIRJANI

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
44
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تبریز
شهر
تبریز
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من همیشه و همین حالا هم از حیوانات به خصوص از سوکس و عنکبون و همهی حشرات...........یه
وحشت خاصی دارم و داشتم .....فک کنم خواهمم داشت.... X_X
 

HANIEH.S

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
316
نام مرکز سمپاد
فرزانگان3
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
الزهرا
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر نرم افزار
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من تنها چیزی که از ترس دوران کودکی یادمه اینه که وقتی قایمکی یه کار بد میکردم از اینکه مامانم از چیزی بو ببره میترسیدم! :D
ولی بنده خدا چی کشیده از دست من بس عین بچه ی ادم نبودم!( فکر کنم اگه یه بچه مثل خودم بدن دستم کلی بزنمش تا دیگه از اون کارا نکنه!!!) :-"
 

zahra-E

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
1,452
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

ترس ازسوسک ومارمولک(کلاموجودات خزنده وفرز)که هنوزم تموم ک نشده هیچ بیشترهم شده یادم میاد
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,373
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

این چراغ های گنده هستن ک رنگشون مهتابیه...چراغ هایی ک مال تیر برق و اینان و ی رنگ سفیدی میدن بیرون :-"
من همیشه میترسیدم از توی اونا ی غولی بیاد بیرون و منو بخوره 8-> :-" =))
 

Id

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
210
امتیاز
628
نام مرکز سمپاد
Frz
شهر
Mshd
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

معمولا مامان بابام نميترسوندن ولى به شدت از امپول ميترسيدم
وهمين طور از دستشويى مامان بزرگم فكر ميكردم ازرائيل اونجاست!!
 

Intellectuel

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
313
امتیاز
1,591
نام مرکز سمپاد
فرزانگان3
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
l
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از بچگیم از تارکی میترسیدم و هنوز هم میترسم هیچ وقتم چراغ اتقامو خاموش نمیکنم شبا .
 

Casillas

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
107
امتیاز
1,283
نام مرکز سمپاد
Farz
شهر
مشهد
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از بچگی از بسته بودن در اتاقم موقع خواب میترسیدم چون فک میکردم مرده ها از 2 تراس میان تو اتاقم و گوشهامو می برن!!!
 

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,344
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

منو از چیزی نمی ترسوندن چون بچه مردم آزاری نبودم
ولی خودم همیشه از مار میترسیدم
الانم همینه
 

مهسافت

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
491
امتیاز
4,511
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
صنایع غذایی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من هَر شَب میتزسیدَم زلزله شه !

از ریش ـاِ بابابزرگ ـَم ـَم میترسیدَم ! :-"
 

m-h

کاربر فعال
ارسال‌ها
36
امتیاز
751
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1 مشهد
شهر
مشهد
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
حسابداری
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از این آدم آهنی اسباب بازیا می ترسیدم :D :-"

مامانم با خاله هام رفته بودن کیش اون موقع ها ؛ بعد برای هممون یکی از اینا آورده بودن،شانس منم همه هم دوره ای هام پسرن!
فک کنم 5تا از اینا بود! پسر خاله هامم نامردی نکردن،دیدن من می ترسم همه اینا رو روشن می کردن از همه طرف به من نزدیک میشدن... اصن یه وضی بودا :-ss
:D
 

amir abbasi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
894
امتیاز
4,125
نام مرکز سمپاد
دبیرستانِـــ CNIHS یا همون CIHS سابق
شهر
مـــشـ CO
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
UWO
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من بچه که بودم نه از جک و جونور میترسیدم نه از روح و این چیزا 8->
ولی الان از آیندم میترسم... :-<
 

smart girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
839
امتیاز
2,032
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسفراین
مدال المپیاد
المپیاد ادبی
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از عروسکای یه برنامه کودک میترسیدم! اگه تلویزیونُ روشن میکردم میدیدم اونه، خاموش میکردم میرفتم یه گوشه قایم میشدم! :-"
از سال دوم ابتدایی ام که اولین بار زلزله رو تجربه کردم از زلزله میترسم! :-" حتی هنوزم! :-"
 

ma.cpt

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
18
امتیاز
49
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
تهران
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

بابا بزرگم خیاطه
بعد من که 4-5 سالم بود میرفتیم با بابام در مغازش یه شاگرد داشت که هی به من میگفت میخوام لباتو بدوزم به هم و هی نخ سوزن به من نشون میداد و با قیچی هم میگفت میخوام گوشاتو ببرم O0 O0 L-:

بابامم میفهمید هیچی نمیگف به یارو هی میخندید
خلاصه اون مرتیکه خیلی کابوس بدی بود... (< X-( X-( X-( X-( X-( ~X(
 

Z76.dentist

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
373
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

منم بچه بودم کلا از اتاق میترسیدم یه بار روز تولدم بود تنها بودم بد تلویزیونو روشن کردم از شانس من یکی از آهنگای مایکل جکسونو دیدم که یه دفه تبدیل به گرگینه شد ینی منو میگی یه نگا به اتاق انداختم مثه چی دوییدم بیرون تا مامانمینا بیان بد که بهشون گفتم یه مدت سوژه شده بود داداشم همش مسخرم میکرد :(( :((
 

*M.M*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
4,462
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از مورچه و اینا میترسیدم :-"مثلن یکهو خودمو میزدم به درو دیوار میگفتم مورچه مورچه بعد بپر بپر میکردم مثلن مورچه هه بیافته :D

+آقا از جاهای تاریکو اینام میترسیدم یادمه یکبار از دسشویی اومه بودم بعد اتاق مامان بابام روبرو دسشویی بود بعد خانواده تو آشپزخونه

بودن :-" بعد من به اتاقه نیگا کردم پشت در یک کله و بدن دیدم پا نداش =))بعد یکهو گف بَ :))منم افتادم زمین :-"پریدم بغل مامانم :-"
 

s!na

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
587
امتیاز
12,123
نام مرکز سمپاد
حلی ۱
شهر
تهران
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از عبور از خیابون میترسیدم و میترسم !

از شانس گم کردن پاسپورت تو یه کشور دیگه میترسم. خیلی زیاد.

از بی آر تی میترسم، یه بار نتوستم تو مقصدم پیاده شم که هیچ در شرف گیر کردن لای در هم بودم! L-: L-: L-:

از پشت تلفن حرف زدن میترسم ، با هرکسی که تو دسته خوانواده نزدیکم یا دوستای صمیمی نباشه ! :-s
 

Madmazel Fairy Tale

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
522
امتیاز
1,892
نام مرکز سمپاد
فرزانـ/̵͇̿̿/&#39;̿&#39;̿̿̿ ̿ ̿̿ ½
شهر
Minsk
دانشگاه
BSMU
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

هنوزم که هنوزه ، از ارتفاع میترسم . شدیداً ..

همش که میرم بالا پشت بوم یکم پایین رو نگاه میکنم حس میکنم الانه با مُخ برم تو آسفالت . نمیدونم چرا . :-<
 
بالا