- ارسالها
- 345
- امتیاز
- 4,043
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- ابهر
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
عشقعشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهی سودا نهاد
گفتوگویی در زبان ما فکند
جستوجویی در درون ما نهاد
پس چه باشد عشق دریای عدم
در شکسته عقل را آنجا قدم
عشقعشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهی سودا نهاد
گفتوگویی در زبان ما فکند
جستوجویی در درون ما نهاد
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهامعشق
پس چه باشد عشق دریای عدم
در شکسته عقل را آنجا قدم
عاقبت خون دل ما به ثمر خواهد شددل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
روز الست جان تو خورد میی ز خوان توعاقبت خون دل ما به ثمر خواهد شد
روز غم می رود و روز دگر خواهد شد
ای نشسته سر خوان خوب ببینروز الست جان تو خورد میی ز خوان تو
خواجهی لامکان تویی بندگی مکان مکن
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامهای نشسته سر خوان خوب ببین
کیست اویی که تو خون جگرش مینوشی؟
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد مارااز خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
اِنّی رَأیتُ دَهراً مِن هِجرک القیامه
دوست نزدیکتر از من به من استاگر چه دوست به چیزی نمیخرد مارا
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
گشایش گره مشکلات عشاقستدوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم
خنده و گریهی عشاق ز جایی دگر استگشایش گره مشکلات عشاقست
چو مشکلیش نباشد چه درخورست جواب
سحرم دولت بیدار به بالین آمدخنده و گریهی عشاق ز جایی دگر است
میسرایم به شب و وقت سحر میمویم
امشب صدای تیشه از بیستون نیامدسحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
امشب از شبهای تنهاییست رحمی کن بیاامشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد ^^
اگر که بیهُده زیباست شبامشب از شبهای تنهاییست رحمی کن بیا
تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهیاگر که بیهُده زیباست شب
برای چه زیباست شب؟ برای که زیباست شب؟
چه بگویم سحرت خیر؟همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوستچه بگویم سحرت خیر؟
تو خودت صبح جهانی! ^^
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشتبه جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیشعالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود^^
این خاصیت عشق است باید بلدت باشمتا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار