- ارسالها
- 130
- امتیاز
- 2,081
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی
- شهر
- اراک
- سال فارغ التحصیلی
- 94
- رشته دانشگاه
- پزشکی
شب پرواز شما از قفس خانگیممن که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد؟
شب دیوانگیم در شب دیوانگیم!
شب پرواز شما از قفس خانگیممن که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد؟
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفسشب پرواز شما از قفس خانگیم
شب دیوانگیم در شب دیوانگیم!
عینک دودی ام از تو متلک می انداخت!واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشقِ شکّر و بادام دوست
کلید گنج سعادت قبول اهل دل استعینک دودی ام از تو متلک می انداخت!
بعد هر سکس مرا عشق به شک می انداخت!!!!
در رکعت سوّم به شک افتاده ای انگارکلید گنج سعادت قبول اهل دل است
مباد آن که در این نکته شک و ریب کند
سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نبرددر رکعت سوّم به شک افتاده ای انگار
و پشت شيشه می زند باران سنگينی!
می کشم ناخن درازم را روی سنگی که سنگ قبر من استسیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نبرد
در سنگ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد
بعد از تو لای زخمهایم استخوان کردمگرچه تب استخوان من گرم ز مهر کرد و رفت
همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان
امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهندبعد از تو لای زخمهایم استخوان کردم
با هرکه میشد هرچه میشد امتحان کردم
قبول کردی و کردم جدایی و غم راامتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند
گر خرابی چو مرا، لطف تو آباد کند
قبول کردی و کردم جدایی و غم را
که خواستی بروی تا که امتحان بدهی
این سرخ تیغ که خانه ز بنیاد برده استجهان پیریست بیبنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
کمان آرشکمان آرشه زه کن که تیر لشگر غم
بر آن سر است که از قلب ما کند آماج
دل ضعیفم از آن میکَشَد به طَرْفِ چمنکمان آرش
وای اگه کمان آرش بشکنه به دست کینه
وای اگه دوباره شیرین مرگ فرهاد رو ببینه
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدیدل ضعیفم از آن میکَشَد به طَرْفِ چمن
که جان ز مرگ به بیماریِ صبا ببرد
خاموشی ما از سر جبر است و گرنهای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
چيست عشق؟ آتش به جان افروختنخاموشی ما از سر جبر است و گرنه
آتش که بر او چوب بریزند نمیرد
عشق شوری در نهاد ما نهادچيست عشق؟ آتش به جان افروختن
کار آتش نیست غير از سوختن