D3la
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 478
- امتیاز
- 3,968
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- اصفهان
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
جسمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوان
جسمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوان
هوایِ کویِ تو از سر نمیرود آریحال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
جسمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوان
عقاب عاشق خانه! بدون پر برگشتهوایِ کویِ تو از سر نمیرود آری
غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصودعقاب عاشق خانه! بدون پر برگشت
غریب رفت، غریبانه تر پدر برگشت
پدر شکستن ابری میان هق هق بودچو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدلپدر شکستن ابری میان هق هق بود
پدر اگرچه غریبه، هنوز عاشق بود....
نگاه کردم و دیدم پدر سرش خم بودچند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل
یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوختنگاه کردم و دیدم پدر سرش خم بود
نه! غم نداشت، پدر واقعا خود غم بود!!
نماندست چیزی به جز غم... مهم نیست!سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت
نه به تنها حیوانات و نباتات و جمادنماندست چیزی به جز غم... مهم نیست!
گرفته دلم از دو عالم... مهم نیست
به زنی خسته از این آمدن و رفتن هانه به تنها حیوانات و نباتات و جماد
هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد
در اندرون من خسته دل ندانم کیستبه زنی خسته از این آمدن و رفتن ها
به زنی بیشتر از بیشتر از تو، تنها!
خسته ام مثل در آغوش کسی جا نشدن!در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
وصال دولت بیدار ترسمت ندهندخسته ام مثل در آغوش کسی جا نشدن!
خسته ام مثل هم آغوشی و ارضا نشدن!
لعنت به ساده لوحی ات و آن دل خرت!وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفتهای تو در آغوش بخت خواب زده
که مثل من، ته آهنگ راک گریه کنی!آنکه پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم
خندهی تلخ من از گریه غمانگیزتر استکه مثل من، ته آهنگ راک گریه کنی!
جلوی پاش بیفتی به خاک... گریه کنی!
گریه کردیم به همراهی هر زندانیخندهی تلخ من از گریه غمانگیزتر است
کارم از گریه گذشتهست به آن میخندم
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگگریه کردیم به همراهی هر زندانی
فحش دادیم به اقای شب طولانی!