مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
من مانده‌ام ملجور از او، بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او، در استخوانم می‌رود
 
  • لایک
امتیازات: riri
من مانده‌ام ملجور از او، بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او، در استخوانم می‌رود
در ره منزل لیلی که خط هاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
 
یاد باد آن کاو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم :)
-حافظ
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
 
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دل‌دار جدا
 
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران !!!
 
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران !!!
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
 
Back
بالا