تا شویمت از آن گل عارض غبار راهیک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه تابانم آرزوست
- عراقی
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشقتا شویمت از آن گل عارض غبار راه
ابری شدم ز شوق که اشکی ببارمت
من از گیسوش فهمیدم به وقت مرگ نزدیکمتا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بودمن از گیسوش فهمیدم به وقت مرگ نزدیکم
خوشا ای عشق، ممنونم، همیشه خوشخبر باشی
دلا سخت است اگر مانند یک فرمانده عاشقیاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
یار مگو که من منم من نه منم نه من منمدلا سخت است اگر مانند یک فرمانده عاشق
امیر یک سپاه اما اسیر یک نفر باشی
مردن مرد هنرمند نه چندان درد استیار مگو که من منم من نه منم نه من منم
گر تو تویی و من منم من نه منم نه من منم
()
در کوچههای خاطره بارانمردن مرد هنرمند نه چندان درد است
این قضائیست که هر شاه و گدا میمیرد
دعوی شیر کند هر شیرگیردر کوچههای خاطره باران
وقتی که خوشههای اقاقی
از نردههای حوصلهٔ دیوار
سرریز میکنند
و در مشام باد
عطر بنفش نام تو میپیچد
- قیصر امین پور
تو بدین قامت و بال ناسازدعوی شیر کند هر شیرگیر
شیرگیر و شیر او کفتار ماست
ز هوشیاران عالم هر که را دیدم غمی داردتو بدین قامت و بال ناساز
به چه فن یافته ای عمر دراز ؟
دل من دیر زمانیست که میپنداردز هوشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایمدر بهاران سری از خاک برون آوردن
خنده ای کردن و از باد خزان افسردن
آهوان گم شدند در شب دشتنازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیمآهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت
مکن کاری که بر پا سنگت آیوتا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود میگذرم
ولی هرگاه من رفتم به سویش کرد تهدیدم:مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
یار شو ای مونس غمخوارگانولی هرگاه من رفتم به سویش کرد تهدیدم:
حسابت با رقیبان است اگر این دور و بر باشی
ندانم کدامین سخن گویمتیار شو ای مونس غمخوارگان
چاره شو ای چاره بیچارگان