مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تو خودت شعر تمامی عسل لازم نیست
تا لبت با لب ما هست عسل لازم نیست
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
 
یکی دایه بودش به کردار شیر
بر پهلوان اندر آمد دلیر
«فردوسی»
رقیبم سرزنشها کرد کزین باب رخ برتاب
چه افتاد این سر مارا که خاک در نمی‌ارزد
 
رقیبم سرزنشها کرد کزین باب رخ برتاب
چه افتاد این سر مارا که خاک در نمی‌ارزد
دوست‌ داشتن‌ تو دشوار است‌،
آن‌ْچنان‌ که‌ من‌ دوست‌ می‌دارم‌.
که‌ هوایم‌ از عشق‌ توام‌ رنج‌ می‌دهد،
دل‌ُ کلاهم‌ نیز!
 
می بیارید که بی می نتوانم ببرم تا مقصد
بار این درد که بر دوش دلم داده جهان
ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو
زین سو نظر مکن که از آنجاست آرزو
 
وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر
پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد
 
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند؟!
همدم گل نمیشود، یاد سمن نمیکند؟!
 
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند؟!
همدم گل نمیشود، یاد سمن نمیکند؟!
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخِ چادرِ او دستِ نسیمی

حمیدرضا برقعی
 
Back
بالا