مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دردم دهی به فصلی درمان کنی به وصلی
ماتم که بر چه اصلی، درد و دوایم از توست؟

منزوی
 
دردم دهی به فصلی درمان کنی به وصلی
ماتم که بر چه اصلی، درد و دوایم از توست؟

منزوی
توبه کردم که قلم دست نگیرم اما
زاهدی گفت که این بیت شنیدن دارد
و خدا خواست که یک عمر نبیند یعقوب
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد
 
توبه کردم که قلم دست نگیرم اما
زاهدی گفت که این بیت شنیدن دارد
و خدا خواست که یک عمر نبیند یعقوب
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

فاضل نظری
 
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

فاضل نظری
من در آغوش تو از خود متولد شده‌ام
روزه بر مؤمنِ دور از وطنش واجب نیست...
 
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمگین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
یوسف به این رها شدن از چاه دل نبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند

فاضل نظری
 
دگرم مگو که خواهم که ز درگهت برانم
تو بر این و من بر آنم که دل از تو برندارم

حافظ
 
  • لایک
امتیازات: f.hn
مپرس حال مرا، روزگار یارم نیست
جهنمی شده ام ، هیچ کس کنارم نیست
 
مپرس حال مرا، روزگار یارم نیست
جهنمی شده ام ، هیچ کس کنارم نیست
تو مثلا شادمانی
در گذری،
مثلا نمی‌بینندت.
همه مثلا خوشحال.
همه مثلا آسوده.
همه مثلا خشنود.
و تو هم مثلا خوشحال.

اِنِس کیشِویچ
 
او رفت و جان می‌پرورد این جامه بر خود می‌درد
سلطان که خوابش می‌برد از پاسبانانش چه غم
«سعدی»
من مرد تنهای شبم؛ مهر خموشی بر لبم…
تنها و غمگین رفته ام؛ دل از همه گسسته ام

سعید قائم مقامی با صدای حبیب
 
من مرد تنهای شبم؛ مهر خموشی بر لبم…
تنها و غمگین رفته ام؛ دل از همه گسسته ام

سعید قائم مقامی با صدای حبیب
مگو وقتی دل صد پاره‌ای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم
 
مگو وقتی دل صد پاره‌ای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم
ما چون ز دری پای کشیدیم،کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم،پریدیم
وحشی بافقی
 
منم!خلیفه تنهای رانده از فردوس
خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشت
 
تویی آن گهر یک دانه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
 
  • لایک
امتیازات: f.hn
کسی را دل مگر از سنگ باشد
که بگذارد کسی دلتنگ باشد
 
من آن گلبرگ مغرورم که می‌میرم ز بی‌آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی‌گردم
 
من آن گلبرگ مغرورم که می‌میرم ز بی‌آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی‌گردم
مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب
در دلم هستی و بین منو تو فاصله هاست
 
Back
بالا