- ارسالها
- 301
- امتیاز
- 15,455
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان1
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
- رشته دانشگاه
- بیوتکنولوژی
تو همانی که دلم لک زده لبخندش راتن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
تو همانی که دلم لک زده لبخندش راتن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
ای دل! قلاش مکن! فتنه و پرخاش مکن!تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستندای دل! قلاش مکن! فتنه و پرخاش مکن!
شهره مکن! فاش مکن بر سر بازار مرا!
~مولانا.
دار و ندارم سوخت در این آتش اماآن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
تو کز محنت دیگران بی غمیدار و ندارم سوخت در این آتش اما
هرچه برایم دل بسوزانی، مهم نیست
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیستيار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس
در کارگه کوزهگری کردم رایسهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی میکند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی میکند
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاستدر کارگه کوزهگری کردم رای
در پایه چرخ دیدم استاد به پای
میکرد دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گدای
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنهایوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین به من اگر تورا به زر ناب دهم
نشسته ام به در نگاه میکنمماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
من اگر کافر و بی دین و خرابم به تو چه؟دست ناپیدا و گریبان میکشد
من سوی دست و گریبان میروم
من اگر کافر و بی دین و خرابم به تو چه؟
من اگر مست می و شرب و شرابم به تو چه؟
دستام واست بیقراری می کنههر که در سرگشتگی ثابت قدم گردیده است
کوه را ابر سبک جولان تصور می کند
سروِ سیمینِ تو را دیده است هر کس در لباس
جانِ بی تن را تنِ بی جان تصور می کند
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانیدستام واست بیقراری می کنه
فکر و ذهن من گمراهی می کنه
یک دل و یک جهت و یک رو باشهواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
شاهد از غیب رسید انکار بی حاصل نکنیک دل و یک جهت و یک رو باش
وز دو رویان جهان یک سو باش
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزافشاهد از غیب رسید انکار بی حاصل نکن
بیش از این خود را اسیر چرخه ای باطل نکن
یار ک خود را به وفایت ستودنقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی