مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دنیا طلبان ز حرص مستند همه
موسی کش و فرعون پرستند همه
هر عهد که با خدای بستند همه
از دوستی حرص شکستند همه
ابوسعید ابوالخیر
هر کس از جام ازل گر چه به نوعی مست است

چشم مست تو گواه است که پیمانه یکیست​
 
هر کس از جام ازل گر چه به نوعی مست است

چشم مست تو گواه است که پیمانه یکیست​
تا بکاهم ز پریشانی خود می گریم
گاه و بی گاه ولی از سر بی حوصلگی
من هم ای عمر شبیه دگران می مانم
با تو همراه ولی از سر بی حوصلگی
فاضل نظری
 
تا بکاهم ز پریشانی خود می گریم
گاه و بی گاه ولی از سر بی حوصلگی
من هم ای عمر شبیه دگران می مانم
با تو همراه ولی از سر بی حوصلگی
فاضل نظری
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین به من اگر تورا به زر ناب دهم
 
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما عاشقی است رنجیدن
نگارینا دل و جانم تو داری
غم پیدا و پنهانم تو داری
نمیدونم که این درد از که دارم
همی دونم که درمونم تو داری
 
آخرین ویرایش:
نگارینا دل و جانم تو داری
غم پیدا و پنهانم تو داری
نمیدونم که این درد از که دارم
همی دونم که درمونم تو داری
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
خیام
 
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
خیام
دلفریبان نباتی همه زیور بستند

دلبرماست که باحسن خداداد آمد

حافظ
 
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
حافظ
تو سراب موج گندم، تو شراب سیب داری
تو سر فریب - آری! تو سر فریب داری
لب بی‌وفای او کِی به تو شهد می‌چشاند؟!
چه توقعی‌ست آخر که از این طبیب داری ...
شب دل‌بریدن ماست چه اتفاق خوبی!
چمدان ببند بی من سفری غریب داری
پس از این مگو خیانت به حکایت یهودا
که مسیح نیست آن کس که تو بر صلیب داری
چه شکایتی است از من که چرا به غم دچارم؟
تو که از سروده‌های دل من نصیب داری!
)ببخشید طولانی شد(​
 
تو سراب موج گندم، تو شراب سیب داری
تو سر فریب - آری! تو سر فریب داری
لب بی‌وفای او کِی به تو شهد می‌چشاند؟!
چه توقعی‌ست آخر که از این طبیب داری ...
شب دل‌بریدن ماست چه اتفاق خوبی!
چمدان ببند بی من سفری غریب داری
پس از این مگو خیانت به حکایت یهودا
که مسیح نیست آن کس که تو بر صلیب داری
چه شکایتی است از من که چرا به غم دچارم؟
تو که از سروده‌های دل من نصیب داری!​
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نه افروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زانکه می گفتی نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
- مجذوب علیشاه
 
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نه افروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زانکه می گفتی نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
- مجذوب علیشاه
تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی
حافظ فک کنم
 
زان می که حیات جاودانیست بخور
سرمایه‌ی لذت جوانی است بخور

خیام:GreenHeart
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت می نیاید چهره ی زیبای تو

حافظ​
 
مائیم که اصل شادی و کان غمیم
سرمایه‌ی دادیم و نهاد ستمیم :RedHeart :RedHeart
می فروشی گفت کالایم می است
رونق بازار من ساز و نی است
من خمینی دوست میدارم که او
هم خم است و هم می است و هم نی است
/ خمینی/
 
آخرین ویرایش:
تو به من نزدیکی
مثل خورشید به گل
مثل تصویر به آب
مثل آواز قدم‌های دو همراه به پل
با حضور تو نمی‌ترسم از این تاریکی

عمران صالحی
یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا
شعله از توست اگر گرم زبانی ست مرا
 
Back
بالا