مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
 
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز

تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود

ترک شیرازی
 
دو زلفانت گرم تار ربابم
چه میخواهی ازین حال خرابم
"بابا طاهر"
 
مجنون شده ام از بهر خدا
زان زلف خوشت،یک سلسله کن
_مولانا :RedHeart_
نیست دلداری که دلداری کند

نیست غم خواری که غم خواری کند

گر چه یاران بسیارند هر طرف

نیست یاری تا مرا یاری کند
 
دیشب گله زلفش با باد همی کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
 
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟
دل از این جهان برگرفتم دریغ
هنوزم به جان آتش عشق اوست
در این واپسین لحظه زندگی
هنوزم در این سینه یک آرزوست
فریدون مشیری
 
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود ناخورده نیش
تا تورا حالی نباشد همچو ما
حال ما باشد تورا افسانه پیش
سوز من با دیگری نسبت مکن
او نمک بر دست و من بر عضو ریش
شب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسي که به زندان عشق در بند است
سعدي
 
  • لایک
امتیازات: Maia
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت
حافظ
تني آلوده درد و لبريز غم دارم .... ز اسباب پريشاني تو را اي عشق كم دارم
 
تني آلوده درد و لبريز غم دارم .... ز اسباب پريشاني تو را اي عشق كم دارم
مدامم مست می دارد سیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
حافظ
 
مدامم مست می دارد سیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
حافظ
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
 
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
ز من ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامن گیر یارب منزلی بود
حافظ
 
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
ز من ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامن گیر یارب منزلی بود
حافظ
در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز ....... چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود
 
  • لایک
امتیازات: Maia
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
 
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش ...... اين چراغي است کزين خانه به آن خانه برند
 
دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
لیک از تو خوشم با کرم گاه به گاهی
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
مانیز بسازیم به تقدیر الهی
 
دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
لیک از تو خوشم با کرم گاه به گاهی
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
مانیز بسازیم به تقدیر الهی
یا رب، نگاه کس، به کسی آشنا مکن ......... گر میکنی، کرم کن و از هم جدا مکن
 
Back
بالا