- ارسالها
- 1,426
- امتیاز
- 25,770
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی۱
- شهر
- همدان
- سال فارغ التحصیلی
- 0000
تا خار غم عشقت آويخته در دامنآمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
کوته نظري باشد رفتن به گلستانها
تا خار غم عشقت آويخته در دامنآمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
دانی ز چه عشق گلرخان مطلوبستانگشت های من
میبارند
و نام تو
می روید
صالحی
[/QUOT
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیداتا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم بر آرم یا نه
خیام
تـا کـه از طـارم مـیـخـانـه نـشـان خـواهد بودتا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
در فروبند که ماتـا کـه از طـارم مـیـخـانـه نـشـان خـواهد بود
طــاق ابـروی تـوام قـبـلـه جـان خـواهـد بـود
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم استمی نوش که ندانی از کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت
تا که از جانب معشوق نباشد کششیمی نوش که ندانی از کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت
تــنــهــا نــه مـن از شـوق سـر از پـا نـشـنـاسـمدوباره آمد و آهسته بر دریچه نشست
و بر دریچه نهاد
کمی علف، علف خشک، خار و خس، پوشال
کمی صدای خودش را
و بار پر زد و رفت
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظارتــنــهــا نــه مـن از شـوق سـر از پـا نـشـنـاسـم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
از ياد تو بر نداشتم دست هنوز ..... دل هست به ياد نرگست مست هنوزتا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار
کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را
ز غوغای نیاز و ناز خودخواهان دلم خون شداز ياد تو بر نداشتم دست هنوز ..... دل هست به ياد نرگست مست هنوز
ز کار هر که يک مشکل گشايی
به خود صد مشکل آسان کرده باشی
نمي توان به تو شرح بلاي هجران کرد .... فتاده ام به بلايي که شرح نتوان کردز غوغای نیاز و ناز خودخواهان دلم خون شد
خوشا آرامش خلوت سرای پنبه در گوشان
دوســـت دارد یار این آشفتگــــی ...... کوشـــش بیهوده به از خفتگــــینمي توان به تو شرح بلاي هجران کرد .... فتاده ام به بلايي که شرح نتوان کرد
ای مست شب رو کیستی ؟ آیا مه من نیستی؟درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتی .... جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
همه کس طالب یارند چه هشیار چه مست .... همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشتیک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هر چه نه می طریق بیرون شو به
اگه اشتباه بود بگید
همه کس طالب یارند چه هشیار چه مست .... همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را ..... من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو راتا ببینم دشتها را در غبار ماه
تا بشویم تن به آب چشمه های نور
در مه رنگین صبح گرم تابستان
در کنم دامان ز سوسن های صحرایی
اگر باور نداری سوی من آی
بوین دردی که درمانش نمی بو
باباطاهر