مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
انگشت های من
می‌بارند
و نام تو
می روید

صالحی
[/QUOT
دانی ز چه عشق گلرخان مطلوبست
با بهر چه سار و سوزشان مطلوبست
از دوزخ مرعوب و بهشت مرغوب
آگاه شدن درین جهان مطلوبست
کاشانی
 
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم بر آرم یا نه

خیام
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جایی که کند ناله عاشق اثر اینجاست


 
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
تـا کـه از طـارم مـیـخـانـه نـشـان خـواهد بود
طــاق ابـروی تـوام قـبـلـه جـان خـواهـد بـود
 
آخرین ویرایش:
تـا کـه از طـارم مـیـخـانـه نـشـان خـواهد بود
طــاق ابـروی تـوام قـبـلـه جـان خـواهـد بـود
در فروبند که ما

عاشق این انجمنیم.....

تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم......

مولانا
 
دوباره آمد و آهسته بر دریچه نشست
و بر دریچه نهاد
کمی علف، علف خشک، خار و خس، پوشال
کمی صدای خودش را
و بار پر زد و رفت
تــنــهــا نــه مـن از شـوق سـر از پـا نـشـنـاسـم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
 
ز کار هر که يک مشکل گشايی
به خود صد مشکل آسان کرده باشی
یک شب لبان تشنهٔ من با شوق
در آتش لبان تو می سوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو می دوزد

فروغ فرخزاد​
 
درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتی .... جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
 
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هر چه نه می طریق بیرون شو به
اگه اشتباه بود بگید
همه کس طالب یارند چه هشیار چه مست .... همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
 
همه کس طالب یارند چه هشیار چه مست .... همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست​
 
تا ببینم دشتها را در غبار ماه
تا بشویم تن به آب چشمه های نور
در مه رنگین صبح گرم تابستان
در کنم دامان ز سوسن های صحرایی
یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را ..... من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را
 
اگر باور نداری سوی من آی
بوین دردی که درمانش نمی بو
باباطاهر
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می ،مطرب بزن آن ساز را
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را​
 
Back
بالا