مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده ... بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
آن ترک پری چهره که دوش از برما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
 
روی دیدار توام نیست، وضو از چه کنم؟ ... دیگر از جامه ی صد وصله رفو از چه کنم؟


هر دم از سینه این خاک دلی زار بنالد
که گلی بودم و بازیچه گلچین دل آزار
شهریار
 
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
حافظ
نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم

الهی بخت برگردد ازین طالع که من دارم
 
دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

حافظ
یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است....
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است
 
راز دلت را مکن فاش به نامحرمان
در بر مامحرمان راز گشودن خطاست

احمد کمالی
تو آن باغ گل یاسی، سراسر عشق و احساسی ...
مکن این گونه طنازی که این دل عالمی دارد
 
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما..!!
دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم..
خواب ما به بُود از عالم بیداری ما...
خیام
 
چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما..!!
دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم..
خواب ما به بُود از عالم بیداری ما...
خیام
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
- خيام
 
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
- خيام
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
 
یوسف فروختنم به زر ناب خطاست
نفرین به من اگر تو را به زر ناب دهم
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
 
یوسف فروختنم به زر ناب خطاست
نفرین به من اگر تو را به زر ناب دهم
مو احوالم خرابه گر تو جویی
جگر بندم کبابه گر تو جویی
تو که رفتی و یار نو گرفتی
قیامت هم حسابه گر تو جویی

 
مو احوالم خرابه گر تو جویی
جگر بندم کبابه گر تو جویی
تو که رفتی و یار نو گرفتی
قیامت هم حسابه گر تو جویی

یاد من باشد که فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا آب و زمین
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت...
 
یاد من باشد که فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا آب و زمین
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت...
تــا کــی در انــتــظــار گـذاری بـه زاریـم
بـاز آی بـعـد از ایـنـهـمـه چـشم انتظاریم
 
Back
بالا