مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
به نقل از riri :
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر بزم تو افشاند فلک عقد ثریا را
-حافظ
کلیک کنید تا باز شود...
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
 
  • لایک
امتیازات: riri
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
 
به نقل از arman.karimi :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
کلیک کنید تا باز شود...
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
:‌)))))
 
  • لایک
امتیازات: riri
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را /***/ به خورشید و فلک سایم از این عزت کف پا را

روان و روح و جان ما همه از دولت شاه است /***/ من مفلس کی‌ام چیزی ببخشم خال زیبا را

اگر استاد ما محو جمال یار می‌بودی /***/ از آن خود نمی‌خواندی تمام روح و اجزا را
 
به نقل از arman.karimi :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را /***/ به خورشید و فلک سایم از این عزت کف پا را

روان و روح و جان ما همه از دولت شاه است /***/ من مفلس کی‌ام چیزی ببخشم خال زیبا را

اگر استاد ما محو جمال یار می‌بودی /***/ از آن خود نمی‌خواندی تمام روح و اجزا را
کلیک کنید تا باز شود...
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا را :)
 
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را /***/ به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را

مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟ /***/ که ریحانه بخشدش او را کل دنیا را

کسی که دل بدست آرد که محتاج ما نیست /***/ که صبا بخشدش او را تمام روح و اجزا را
 
به نقل از arman.karimi :
مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟ /***/ که ریحانه بخشدش او را کل دنیا را
کلیک کنید تا باز شود...
اگر خواهی بدانی سر این ناقابل اهدا را
بخوان ارام و با دقت تو این معجوج بیت ها را:

نبخشیدم من و شاعر بدو بخشیده دنیا را !!!
ولیکن گویمت پاسخ من این شامخ معما را

به فقر خود بر آن دلبر ببخشم این هدایا را
که من در کف ندارم در جهان جز جان و دنیا را

ببرده جان به طنازی حلالش باد یغما را
نمانده هیچ جز دنیا برای تقدیم ما را !
 
به نقل از riri :
اگر خواهی بدانی سر این ناقابل اهدا را
بخوان ارام و با دقت تو این معجوج بیت ها را:

نبخشیدم من و شاعر بدو بخشیده دنیا را !!!
ولیکن گویمت پاسخ من این شامخ معما را

به فقر خود بر آن دلبر ببخشم این هدایا را
که من در کف ندارم در جهان جز جان و دنیا را

ببرده جان به طنازی حلالش باد یغما را
نمانده هیچ جز دنیا برای تقدیم ما را !
کلیک کنید تا باز شود...
اگر جان و جهان را یک قلم بر باد می‌بخشی
بفرما، لیک پیدا کن نخست اصلاً بها را، را

تو بخشیدی، عجب بخشنده‌ای! بی‌کیسه و بی‌کف
نه بخشیدن که پیچاندی فقط امضای وا را، را

چه دنیا؟ آنچه در مشتت ندارد وزن یک آهی!
چه جان؟ آن کز ازل در خواب می‌دید التجا را، را

به نام عشق، بازی کردنت با واژه آسان نیست
که ما دیدیم در چشمان آن معشوق، "نه" را، را

به "یغما" برده دل؟ دل را که حتی یادگارش نیست
مبادا عشق را آلوده سازد ناله‌ها را، را
 
به نقل از arman.karimi :
اگر جان و جهان را یک قلم بر باد می‌بخشی
بفرما، لیک پیدا کن نخست اصلاً بها را، را

تو بخشیدی، عجب بخشنده‌ای! بی‌کیسه و بی‌کف
نه بخشیدن که پیچاندی فقط امضای وا را، را

چه دنیا؟ آنچه در مشتت ندارد وزن یک آهی!
چه جان؟ آن کز ازل در خواب می‌دید التجا را، را

به نام عشق، بازی کردنت با واژه آسان نیست
که ما دیدیم در چشمان آن معشوق، "نه" را، را

به "یغما" برده دل؟ دل را که حتی یادگارش نیست
مبادا عشق را آلوده سازد ناله‌ها را، را
کلیک کنید تا باز شود...
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها
 
  • لایک
امتیازات: riri
به نقل از arman.karimi :
اگر جان و جهان را یک قلم بر باد می‌بخشی
بفرما، لیک پیدا کن نخست اصلاً بها را، را

تو بخشیدی، عجب بخشنده‌ای! بی‌کیسه و بی‌کف
نه بخشیدن که پیچاندی فقط امضای وا را، را

چه دنیا؟ آنچه در مشتت ندارد وزن یک آهی!
چه جان؟ آن کز ازل در خواب می‌دید التجا را، را

به نام عشق، بازی کردنت با واژه آسان نیست
که ما دیدیم در چشمان آن معشوق، "نه" را، را

به "یغما" برده دل؟ دل را که حتی یادگارش نیست
مبادا عشق را آلوده سازد ناله‌ها را، را
کلیک کنید تا باز شود...
ادیبا بر سر مفعول یک "را" می توان آورد !
سخن در عشق، عاشق می تواند بر زبان آورد

بگو اول که ای شاعر؟ فکوری در مثل هشیار؟
در این محفل نمی شاید بجز دردی کشان آورد

چه می سنجی؟ چه می جویی؟ مرا عیب چه می گویی؟
مگر قامت دو تا کردت؟ سرت بر آستان آورد؟

بگفتی دیده ای در چشم آن معشوق نه را، هان؟
تو چشمش دیدی و سالم، سرت اینجا چنان آورد ؟!

بدی(bodi) لایعقل و یک لا قبا از جور او گاهی؟
عجب باشد که این نارفته مکتب تفسیر بر قرآن آورد !
 
@arman.karimi اگه کم نیاوردی :)) ادامه اش رو تو این تاپیک بریم بهتره :
A M I N

Thread 'گفت و گوی منظوم'

چو نظمی ساختم کان بی نگاه است
هر آن معنی که دیدی خود تباه است((:
بسازید و بسوزید و برینید((:
فقط نظمی سرایید آن به راه است!
مدیر! آگاه باش این جا فقط نظم
بباید گفت و هر نثری گناه است:-"
  • لایک
 
به نقل از صآبا :
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها
کلیک کنید تا باز شود...
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
-سعدی فکر کنم
 
به نقل از riri :
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
-سعدی فکر کنم
کلیک کنید تا باز شود...
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
 
به نقل از Matriix :
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
کلیک کنید تا باز شود...
تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
 
به نقل از صآبا :
تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
کلیک کنید تا باز شود...
یاد باد آنکه سرکوی تواَم منزل بود
یعنی آن منزل خوبی که در آن ساحل بود
یاد باد آنکه سرکوی تواَم منزل بود
یعنی آن منزل خوبی که در آن ساحل بود

در دلم بود که با دوست نباشم هرگز
چه کنم دختر همسایه ی ما خوشگل بود

بعد یک عمر که می خواست به من سر بزند
از بد بخت من آن شب پدرم منزل بود

دوش با یاد حریفان به خرابات شدم
گرچه شب وارد آنجا شدنم مشکل بود

دیدم او را که نمی دیدم اگر، بهتر بود
با سر و روی بدی داخل مجلس ول بود

حافظا خانم فیروزه بواسحاقی
که گل سر سبد شعر به هر محفل بود

گرچه اشعار پر از مسئله و ناقص داشت
لیک در آنچه که می خواست دلم کامل بود!
 
به نقل از Matriix :
یاد باد آنکه سرکوی تواَم منزل بود
یعنی آن منزل خوبی که در آن ساحل بود
یاد باد آنکه سرکوی تواَم منزل بود
یعنی آن منزل خوبی که در آن ساحل بود

در دلم بود که با دوست نباشم هرگز
چه کنم دختر همسایه ی ما خوشگل بود

بعد یک عمر که می خواست به من سر بزند
از بد بخت من آن شب پدرم منزل بود

دوش با یاد حریفان به خرابات شدم
گرچه شب وارد آنجا شدنم مشکل بود

دیدم او را که نمی دیدم اگر، بهتر بود
با سر و روی بدی داخل مجلس ول بود

حافظا خانم فیروزه بواسحاقی
که گل سر سبد شعر به هر محفل بود

گرچه اشعار پر از مسئله و ناقص داشت
لیک در آنچه که می خواست دلم کامل بود!
کلیک کنید تا باز شود...
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برون کرد
 
  • لایک
امتیازات: riri
You must log in or register to reply here.
Back
بالا