مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد
بی‌چون باشد وجود من چون همه اوست
 
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد
بی‌چون باشد وجود من چون همه اوست
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون / پنهان نمی ماند که خون ، بر آستانم می رود
 
لطف پنهانی او در حقِ من بسیار است
گر به‌ ظاهر سخنش نیست سخن بسیار است
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم می‌برند بویی که من بوییده‌ام
 
سحر باد صبا بویی ز زلف یار می‌آورد
دل غمدیده‌ی مارا ز نو در کار می‌آورد
 
سحر باد صبا بویی ز زلف یار می‌آورد
دل غمدیده‌ی مارا ز نو در کار می‌آورد
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
 
  • لایک
امتیازات: riri
  • لایک
امتیازات: riri
Back
بالا