مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است:
هردم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
 
ماه روی تو که بر چهره‌ی مهتاب نشست
عشق همراه غزل بر دلِ بی‌تاب نشست
عشق چون زد به دلم، آینه و جام شکست
مشق عشق تو همان لحظه به مضراب نشست
ما پلنگیم مگو لکه به پیراهنِ ماست
مشکل از آینه توست خطا از ما نیست
 
وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می‌درید
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی‌دانم از این
دیوانگی و عاقلی
(افشین یداللهی - البته یه بخشش رو برای کوتاه کردن حذفش کردم)
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
 
از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن
گر به از مجنون نباشم باز عاقل کن مرا
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی‌همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
 
گرم بازآمدی محبوبِ سیم‌اندامِ سنگین‌دل
گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گِل
آسیمه سر، آسیمه دل، پای خرد مانده به گل
عقل از تمنایش خجل، دیوانه‌ام، دیوانه‌ام
 
  • لایک
امتیازات: T2010
لذت دیوانِگی در سنگ طفلان خوردن است
حیف از اوقات مجنون را که در هامون گذشت
ای خوب تر از لیلی بیم است که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
 
  • لایک
امتیازات: T2010
بیم است که سودایت دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را
(امیرخسرو دهلوی)


ترسم که اشک در غمِ ما پرده‌در شود
وین رازِ سر به مُهر به عالَم سَمَر شود
گویند سنگ لَعل شود در مقامِ صبر
آری شود، ولیک به خونِ جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دستِ غم خلاصِ من آنجا مگر شود
از هر کرانه تیرِ دعا کرده‌ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
 
  • لایک
امتیازات: T2010
ای سرو خوش‌بالای من! ای دل‌بر رعنای من!
لعل لبت حلوای من! از من چرا رنجیده‌ای؟
بنگر ز هجرت چون شدم، سرگشته چون گردون شدم
وز ناوکت پرخون شدم، از من چرا رنجیده‌ای؟
آن سرو که گویند به بالای تو ماند
هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند
دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست
با غمزه بگو تا دل مردم نستاند
زنهار که چون می‌گذری بر سر مجروح
وز وی خبرت نیست که چون می‌گذراند
بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز
همخانه من باشی و همسایه نداند
 
  • لایک
امتیازات: T2010
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست؟
دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کسی؟
کو را بمراد دیگری باید زیست
گفتمش احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟
گفت یا برقی‌ست یا شمعی‌ست یا پروانه‌ای
 
  • لایک
امتیازات: T2010
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
 
با تو ای یارِ سفرکرده سخن بسیار است
کاندر این معبر پرحادثه دل بی یار است

گفته بودی که زمین کوچه‌ی سرگردانی است
بی تو زین کوچه گذشتن به خدا دشوار است

شاعر شهید محمد عبدی
 
با تو ای یارِ سفرکرده سخن بسیار است
کاندر این معبر پرحادثه دل بی یار است

گفته بودی که زمین کوچه‌ی سرگردانی است
بی تو زین کوچه گذشتن به خدا دشوار است

شاعر شهید محمد عبدی
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است !
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است ...
 
مگر که لاله بدانست بی وفایی دهر
که تا بزاد و بشد جامِ می ز کَف ننهاد

حافظ
من و جام می و معشوق الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله در تاخیر آفات است
 
من و جام می و معشوق الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله در تاخیر آفات است
تو در کشتی فکن خود را مپای از بهر تسبیحی
که خود روح القدس گوید که بسم الله مجریها
 
تو در کشتی فکن خود را مپای از بهر تسبیحی
که خود روح القدس گوید که بسم الله مجریها
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
 
  • لایک
امتیازات: riri
ما کشتی صبر خود در بحر غم افکندیم
تا آخر از این طوفان هر تخته کجا افتد
 
  • لایک
امتیازات: riri
Back
بالا