- ارسالها
- 345
- امتیاز
- 4,043
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- ابهر
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
مثال ده که نریزد گلی ز شاخ درختوندرون کلبه میبارد
برف میبارد به روی خار و خاراسنگ
کوه ها خاموش
دره ها دلتنگی
مثال ده که کند توبه خار از خاری
مثال ده که نریزد گلی ز شاخ درختوندرون کلبه میبارد
برف میبارد به روی خار و خاراسنگ
کوه ها خاموش
دره ها دلتنگی
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبتمثال ده که نریزد گلی ز شاخ درخت
مثال ده که کند توبه خار از خاری
هر گلی نو که در جهان آیدگل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد!
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزیدهر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزار دستانیم
مرحبا ای عشق خوش سودای ماگفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم!
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام مامرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
میرِ من خوش میروی کاندر سر و پا میرمتای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
ای برشکسته جام ما ای بردریده دام ما!
تير قدی کمان کشی زهره رخی و مهوشیمیرِ من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت
هر خوشی کان فوت شد از تو مباش اندوهگینتير قدی کمان کشی زهره رخی و مهوشی
جانت فدا که بس خوشی جان و جهان کيستی ؟!
هرآن وصفی که گویم بیش از آنیهر خوشی کان فوت شد از تو مباش اندوهگین
کو به نقشی دیگر آید سوی تو، می دان یقین
قبول کنید
ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییهرآن وصفی که گویم بیش از آنی
یقین دانم که بی شک جان جانی ^^
باید امشب برومای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
ای جانک من چونی ^^نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شویتو جان نخواهی جان دهی، هر درد را درمان دهی
مرهم نجویی زخم را، خود زخم را دارو شوی
اهل ناز و کام را در کوی رندی راه نیستباید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی، مستانه شو مستانه شو
خوش میروی در کوی ما خوش میخرامی سوی مااهل ناز و کام را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی ^^^^^^^
عریان کندم هر صبحدمیخوش میروی در کوی ما خوش میخرامی سوی ما
خوش میجهی در جوی ما ای جوی و ای جویای ما
از سوی دل لشکر جان آمدندعریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
در خانه جَهَد مهلت ندهد
او بس نکند پس من چه کنم؟
#مولانا
از رو میجهی قبول کنین دیگه :)
پ.ن: لطفا به معنی فکر نکنین مرسی:)
یکبار هم ای عشق من از عقل میندیشاز سوی دل لشکر جان آمدند
لشکر پیدا و نهان آمدند
جامه صبر من از آن چاک شد
کز ره جان جامه دران آمدند