مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم، سوختم این راز نهفتن تا کی؟
یک صبح دگر آمده و باز تو خورشید
بر بام دلم نور بیفشان، سحرم کن
دیریست که من منتظر فجر و طلوعم
از هر چه سیاهیست بتاب و به دَرَم کن!
 
یک صبح دگر آمده و باز تو خورشید
بر بام دلم نور بیفشان، سحرم کن
دیریست که من منتظر فجر و طلوعم
از هر چه سیاهیست بتاب و به دَرَم کن!
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
 
نیست در شهر نگاری که دل ما بِبَرَد
بَختَم اَر یار شود رَختم از اینجا ببرد
دور از تو لیک مرا تاب سر شده
جان پرکشیده و تن از او بی خبر شده
یک چشم خون و چشم دگر اشک گوئیا
جیحون برای چشمه خون هم‌سفر شده
 
دور از تو لیک مرا تاب سر شده
جان پرکشیده و تن از او بی خبر شده
یک چشم خون و چشم دگر اشک گوئیا
جیحون برای چشمه خون هم‌سفر شده
هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند
بوستانی که چو تو سرو روانش باشی
 
  • لایک
امتیازات: s@rah
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
می خواستم ترانه بخوانم کنار تو
افشا کنم که من شده ام دوستدار تو
اما چه سود مادر گیتی رئوف نیست
باید به گور برد حسرت وصل عذار تو
 
می خواستم ترانه بخوانم کنار تو
افشا کنم که من شده ام دوستدار تو
اما چه سود مادر گیتی رئوف نیست
باید به گور برد حسرت وصل عذار تو
واداشته افسانه ات از فهم حقیقت
این پنبه گوشت اثر آتش طور است
 
  • لایک
امتیازات: s@rah
Back
بالا