مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در طلوع روشن صبح بهار
عطر پاک جوکنارانی هنوز
کشت‌زار آرزوهای مرا
برق سوزانی و بارانی هنوز
زان نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ
تا نیمه شب بیاد تو چشمم نخفته است
ای مایه ی امید من ای تکیه گاه دور
هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است
فروغ فرخزاد
 
زان نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ
تا نیمه شب بیاد تو چشمم نخفته است
ای مایه ی امید من ای تکیه گاه دور
هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است
فروغ فرخزاد
تسبیح در دستی و در دست دگر پولاد
یعنی که هرکس این نخواهد دیگری بیند
 
تسبیح در دستی و در دست دگر پولاد
یعنی که هرکس این نخواهد دیگری بیند
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوز ها همراه شد
روزها گر رفت، گو: رو! باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
 
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوز ها همراه شد
روزها گر رفت، گو: رو! باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
تقوا نداری و تزویر می کنی
گیرم که چند روز شکم سیر می کنی
فردا که تشت ریایت فتد ز بام
با آبروی رفته چه تدبیر می کنی؟
 
یک بار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله می زند و می درد مرا
در این مراقبت چه فریبیست ای تبر
هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟
این کوزه چومن عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است :)
#خیام_جان^^
 
این کوزه چومن عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است :)
#خیام_جان^^
تابم نبود دیدن خون روی صورتت
رفتم که طاقتم انگار طاق بود
 
درد مارا در جهان درمان مبادا بی شما
مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما
#مولانا ^^
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خویش میباخت مرا
چون من همه از شدم بی انداخت مرا
 
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خویش میباخت مرا
چون من همه از شدم بی انداخت مرا
ای فلک پرتو خورشید جهانتاب کجاست؟!
کامشب از غصه بمردیم و سحر دیر آمد... ^^
 
ای فلک پرتو خورشید جهانتاب کجاست؟!
کامشب از غصه بمردیم و سحر دیر آمد... ^^
دادار گیتی چشم روشن دار کز فرط ستم
بر لب آمد جان و تو غرق تماشا گشته ای
 
دادار گیتی چشم روشن دار کز فرط ستم
بر لب آمد جان و تو غرق تماشا گشته ای
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
 
دل میرود ز دستم، صاحبدل آن خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا... ^^
ای عاشقان! ای عاشقان! من خاک را گوهر کنم
ای مطربان! ای مطربان! دف شما پر زر کنم
 
تو به تحریک فلک فتنه دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام! ^^
من از هراس شبیخون روزگار خبیث
لباس جنگ به هنگام خواب می پوشم
چون آفتاب به هر ذره ای نظر دارم
به روی هیچ کسی بسته نیست آغوشم
 
من از هراس شبیخون روزگار خبیث
لباس جنگ به هنگام خواب می پوشم
چون آفتاب به هر ذره ای نظر دارم
به روی هیچ کسی بسته نیست آغوشم
می شود یکبار هم خون فائق آید تیغ را
یا که شرمش آید از خون ضعیفی ریختن
 
Back
بالا