مشاعره

[Fall]

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما :‌)
حافظ

 

[Strawberry]

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما :‌)
حافظ

من حذر میکنم از عشق ولی فایده نیست
حذر از پیش بلایی که سرانجام من است

 

[Sme37]

من حذر میکنم از عشق ولی فایده نیست
حذر از پیش بلایی که سرانجام من است

تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟

 

[Strawberry]

تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟

تو اصلی زادهء روحی، چرا با وصل تن باشی؟
چرا از خویش بگریزی و با بیگانه بنشینی؟

 

[MRΣZA]

تو اصلی زادهء روحی، چرا با وصل تن باشی؟
چرا از خویش بگریزی و با بیگانه بنشینی؟

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت

 

[Fall]

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت

تزریق مشتی گاو در رگ های آزادی

خودکار سبزت دست های لاغری دارد

 

[Sme37]

تزریق مشتی گاو در رگ های آزادی

خودکار سبزت دست های لاغری دارد

داستان او مپرس از من که من
چون بگویم آنچه ناید در سخن

 

[Fall]

داستان او مپرس از من که من
چون بگویم آنچه ناید در سخن

ناگهان زنگ میزند تلفن
ناگهان وقت رفتن باشد
مرد هم گریه میکند وقتی
سرمن روی دامنت باشد!

 

[Roxan]

ناگهان زنگ میزند تلفن
ناگهان وقت رفتن باشد
مرد هم گریه میکند وقتی
سرمن روی دامنت باشد!

دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهَش

 

[Sme37]

دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهَش

شیوه ای دارد عجب در دلبری
عشوه پیدا بوسه پنهان می دهد

 

[علیـــــــــــــــ]

شیوه ای دارد عجب در دلبری
عشوه پیدا بوسه پنهان می دهد

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سِرِ مِی فروش

 

[Sme37]

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سِرِ مِی فروش

شمع هم خود را به خود زنجیر کرد
خویش را از ذره ها تعمیر کرد

 

[Strawberry]

شمع هم خود را به خود زنجیر کرد
خویش را از ذره ها تعمیر کرد

دیروز بر آن بود که بازم بنوازد
امروز بر آن نیست که دیروز بر آن بود

 

[Fall]

دیروز بر آن بود که بازم بنوازد
امروز بر آن نیست که دیروز بر آن بود

در این دیار، آمدنِ نو بهارِ پوچ

تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است

 

[Roxan]

در این دیار، آمدنِ نو بهارِ پوچ

تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است

تا سرِ زلفِ تو در دست نسیم افتادست
دلِ سودا زده از غصه دو نیم افتادست

 

[علیـــــــــــــــ]

تا سرِ زلفِ تو در دست نسیم افتادست
دلِ سودازده از غصه دو نیم افتادست

ته‌مانده‌های قهوه‌ی جوشیده‌ایم ما؟
یا فال ِ شوم ِ در ته ِ فنجان نشسته‌ایم؟
خروش

 

[Fall]

ته‌مانده‌های قهوه‌ی جوشیده‌ایم ما؟
یا فال ِ شوم ِ در ته ِ فنجان نشسته‌ایم؟
خروش

من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است

 

[علیـــــــــــــــ]

من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است

تو که از منزلِ منقل تبر آوردی باز
هی به آیا بزنم یا نزنم فکر نکن

 

[Fall]

تو که از منزلِ منقل تبر آوردی باز
هی به آیا بزنم یا نزنم فکر نکن

نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است
به خیسی چمدانی که عازم سفر است

 

[علیـــــــــــــــ]

نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است
به خیسی چمدانی که عازم سفر است

تو که رفتی پیِ تاب و طپش رود، برو
به قدم‌های اسیرِ لجنم فکر نکن