Asuna
^_____^
- ارسالها
- 7
- امتیاز
- 105
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- کاشان
- سال فارغ التحصیلی
- 1401
در دلم بودی و شرمنده ز مهمان بودمدر نظربازیِ ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
حافظ
که سزاوار تو این خانه ویرانه نبود
:)
در دلم بودی و شرمنده ز مهمان بودمدر نظربازیِ ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
حافظ
قول دادم که در اندیشهی خود حبس شومدر دلم بودی و شرمنده ز مهمان بودم
که سزاوار تو این خانه ویرانه نبود
:)
در نگاهِ سرد تو غوغای دل خاموش بوددر دلم بودی و شرمنده ز مهمان بودم
که سزاوار تو این خانه ویرانه نبود
:)
تنهایی انسان ندارد گرچه پایانیدر حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه زنده کش و مرده پرست
پ ن: چرا همه ش به جای زنده کش، زنده خور میاد تو ذهنم 🤨
والله که شهر بی تو مرا حبس می شودتنهایی انسان ندارد گرچه پایانی
ای عشق! پنهان میشود تنهاییام باتو
تا گشودم پیلهام را آتشت را یافتموالله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
شراب و عیش نهان چیست؟ کار بی بنیادتا گشودم پیلهام را آتشت را یافتم
سوختم ای شمع و جشنت را عزا کردم ببخش
![]()
شراب و عیش نهان چیست؟ کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه باداباد
بزن بر صف رندان😁
یک لحظه داغم میکشی، یک دم به باغم میکشیترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
🐰
نمیدهند اجازهت مرا به سیر و سفریک لحظه داغم میکشی، یک دم به باغم میکشی
پیش چراغم میکشی تا وا شود چشمان من...
نمیدهند اجازهت مرا به سیر و سفر
نسیم بادِ مصلا و آبِ رُکن آباد...
دل من درهوس روی تـو ای مونـس جان
خاک راهـی ست که دردست نســـیم افتادست
رنگین کمان در آسمان، دانی چرا خم گشته است؟تو به مرگ و زندگانی هِله تا جز او ندانی
نه چو روسپی که هر شب کَشَد او به یارِ دیگر
مولانا
@..Mehrab..
تو سیب سرخی و من برگ سبز، خوشحالمرنگین کمان در آسمان، دانی چرا خم گشته است؟
گردون ز رشک جلوه اش، او را کمر بشکسته است
میروی و گریه می آید مراتو سیب سرخی و من برگ سبز، خوشحالم
که در کنار تو بودم که با تو چیده شدم
در خیال من نمیگنجد دلم را بشکنیمیروی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد
امیرخسرو دهلوی"
ترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باشمیروی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد
امیرخسرو دهلوی"