- ارسالها
- 745
- امتیاز
- 10,725
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- یه جایی تو تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
شادی مکن از زادن و شیون نکن از مرگترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
زین گونه بسی امد و زین گونه بسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون نکن از مرگترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
مردی آن نیست کز افتاده بگیری دستیتو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
یک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجبمردی آن نیست کز افتاده بگیری دستی
پیش از افتادنش ار دست بگیری مردی
تورا ای گل کماکان دوست دارمیک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
حافظ
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستمتورا ای گل کماکان دوست دارم
به قدر ابر و باران دوست دارم
کجا باشی کجا باشم مهم نیست
تو را تا زنده هستم دوست دارم
آمدی با قدمت قلب مرا خنداندیمن از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
یک شاخۀ گل کو اگر آن باغ بدیدید؟آمدی با قدمت قلب مرا خنداندی
تو تماما همه غصه و غم پوشاندی
دلخون شده ی وصلم و لب های تو سرخ استیک شاخۀ گل کو اگر آن باغ بدیدید؟
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید؟
هردم از این باغ بری میرسددلخون شده ی وصلم و لب های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر نه!
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کردهردم از این باغ بری میرسد
نغزتر از نغزتری میرسد
در میخانه ببستند خدایا مپسنددیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
در کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکندر میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زنّار ز زیرش به دَغا بگشایند
حافظ
ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای مندر کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکن
پروانه گو در محفل این شمع بی پروا بیا
شهریار
یارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شویای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیدهای؟
آفتاب از کوه سر بر میزندیارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم اسمان در دامن دریا بیا
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشتآفتاب از کوه سر بر میزند
ماهروی انگشت بر در میزند
آن کمان ابرو که تیر غمزهاش
هر زمانی صید دیگر میزند
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانهدلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به رَهِ عمر رهزن امل است
نشنیده بودم کاش آهنگ آهت راتو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخمدیده بگشا صف انتظار بشکن
از دل تنگ اسیران قفس یاد کنیدنشنیده بودم کاش آهنگ آهت را
شاهد نبودم کاش بغض نگاهت را