• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

من چه گویم که تورا نازکی طبع لطیف
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
 
من چه گویم که تورا نازکی طبع لطیف
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
دستی به دعا بلند سازید، او می شنود صدای ما را
او منتظر است یادش آریم، پاسخ بدهد دعای ما را
دوریم و ولی امیدواریم، بنشاندمان کنار دستش
از عادت او بعید نبود، تغییر دهد قضای ما را
من می شنوم صدایی انگار: ای بنده ما چنین ندا کن!
من بنده بی تاب و قرارم، آخر چه شود خدای ما را؟
 
دستی به دعا بلند سازید، او می شنود صدای ما را
او منتظر است یادش آریم، پاسخ بدهد دعای ما را
دوریم و ولی امیدواریم، بنشاندمان کنار دستش
از عادت او بعید نبود، تغییر دهد قضای ما را
من می شنوم صدایی انگار: ای بنده ما چنین ندا کن!
من بنده بی تاب و قرارم، آخر چه شود خدای ما را؟

اوخ که شدم هیزم اتشگر گیتی
اندام مرا سوخت چنین ز اتش ادبار

پی نوشت: این اولین پستم توی این سایته؛)
 
اوخ که شدم هیزم اتشگر گیتی
اندام مرا سوخت چنین ز اتش ادبار

پی نوشت: این اولین پستم توی این سایته؛)
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم
حرف ما و تو چه محتاج زبان است امروز
وحشی بافقی
 
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم
حرف ما و تو چه محتاج زبان است امروز
وحشی بافقی
زندگی کاسۀ زهریست که نوشندۀ آن
راحتش نیست مگر تا ته آن را بخورد
 
در دلم بود که بی‌دوست نباشم هرگز
چه کنم سعی من و دل همه بی‌حاصل بود
 
در خیال من نمیگنجد دلم را بشکنی
هر کسی آمد شکست اما تو هر کس نیستی
 
یله داده ام به ساحل، تن خسته ام از اینرو
که هنوز امیدوارم، به صدفچه های دریا
ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید که اندوه بشر بسیار است
 
ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید که اندوه بشر بسیار است
تا سبزه و گل و باغ و چنار هست
تا نغمۀ چکاوک و بانگ هزار هست
حیف از پرستوان که کنند آرزوی مرگ
اینجا دوباره بعد زمستان بهار هست
 
تا سبزه و گل و باغ و چنار هست
تا نغمۀ چکاوک و بانگ هزار هست
حیف از پرستوان که کنند آرزوی مرگ
اینجا دوباره بعد زمستان بهار هست
تو همان جرعه ی آبی که نشد وقت سحر
بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند
 
تو که بی داغ جنونی خبری گوی که چونی
که من از چون و چگونه دگر آثار ندارم
من عاشقی از کمال تو آموزم
بیت و غزل از جمال تو آموزم

در پردهٔ دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو آموزم
 
من عاشقی از کمال تو آموزم
بیت و غزل از جمال تو آموزم

در پردهٔ دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو آموزم
ماه من ماه شما نیست که خود را بزک جمله خلایق سازد
فقطش دیده آن دید که پروانه عشقش می بود
 
Back
بالا