- ارسالها
- 22
- امتیاز
- 466
- نام مرکز سمپاد
- دارالفنون
- شهر
- شهریار
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتهایار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها
شمس
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتهایار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنیای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتها
ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها
شمس
از «ی» چیزی یادم نمیاد(البته از اشعار شمس) ولی در کل:ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی
نشسته ام به در نگاه می کنمیادم امد:
یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین
در پی سرو روان چشمه و گلزار بین
شمس
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتدر کفن خویشتن رقص کنان مردگان
نفخه صورست یا عیسی ثانیست آن؟
شمس
دمی چو خوک و زمانی چو بوزنه کندتنگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
البته شاعر این شعرهایی که شما مینویسید شمس نیستا... شمس خودش شاعر نبوده. اینا شاعرشون مولاناست که اشعارش رو واسه شمس تبریزی میگفته و اسم دیوانش رو هم گذاشته دیوان شمس...
روی بپوش ای قمر خانگیدمی چو خوک و زمانی چو بوزنه کندت
باب سرخ سینه روی گردی آخر کار
شمس
می دونم اما چون مولوی دست پرورده شمس بود من همیشه مولوی رو به عنوان شمس دوم معرفی می کنم
وصالی بدهام، جفت جمالی بدهامروی بپوش ای قمر خانگی
تا نکشد عقل به دیوانگی
(آها بله)
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردییار
وصالی بدهام، جفت جمالی بدهام
فلسفه برخواند قضا، داد جدایی بفنم
مثل همیشه
تا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کننباید که بد پیشه باشدت دوست
که هرکس چنانت شمارد که اوست
اسدی طوسی
پ.ن: از کتاب فارسی پیداش کردم![]()
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایمتا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
رسم پروانه و پرگار جدا نیست ز همنگردد نقش جز بر کلک نقاش
بگرد نقطه گردد پای پرگار
شمس(مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(مولوی))
هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمردرسم پروانه و پرگار جدا نیست ز هم
آن یکی شمع پرستیده و آن یک نقطه
داروی درد دلم درد ویستهرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
من بار سنگینم مرا بگذار و بگذرداروی درد دلم درد ویست
دل به دردش ز چه رو نسپارم
شمس(مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(مولوی))
رفتم و پیشم نبود روی اقامتمن بار سنگینم مرا بگذار و بگذر
نیکم بدم اینم مرا بگذار و بگذر