مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ای کاش می شد مثل باران می شدیم
با صدامان مرهم جان می شدیم
مثل چشمه عاری از ناخالصی
کاش میشد عیناً انسان می شدیم

شاعر: خودم
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
 
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
آنقدر که شعر مرا خواندی و گفتی احسنت
فکرت افتاد که شاید تو دلیلش باشی؟
 
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
ماه بریخت اخترم من نه منم نه من منم
لاف زدم ز جام او گام شدم ز گام او

عشق چه گفت نام او من نه منم نه من منم
روح مرا حیات ازو ذات مرا صفات ازو
 
ماه بریخت اخترم من نه منم نه من منم
لاف زدم ز جام او گام شدم ز گام او

عشق چه گفت نام او من نه منم نه من منم
روح مرا حیات ازو ذات مرا صفات ازو
وقتی دل سودایی میرفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد رفت آنها
 
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ، پایانِ سرورآمیز دلتنگیست
 
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هزار خواهش و آیا
هزار پرسش و اما
هزار چون و هزاران چرای بی زیرا
هزار بود و نبود
هزار شاید وباید
 
تا کی به انتظاری، بر کام از این زمانه
ناکام بس رها کرد، گردون چو آب خوردن
نمی‌دانم چه می‌خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
 
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده‌ام
من ندارم نظری در پی چشمان کسی
به اسارت نبرم من دل خندان کسی
کاروان نیست که دل هرکه که خواهد آید
فکر کردی دل من هم شده ویلان کسی؟
 
Back
بالا