مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یار با ما بی وفایی میکند
بی گناه از ما جدایی میکند
دست عشق از دامن دل دور باد
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

شاعر: قیصر امین پور
 
دست عشق از دامن دل دور باد
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

شاعر: قیصر امین پور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حالا دوران غم مخور
 
یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد
یک باردگر باردگر باردگر نه! امیدوارم درست بیتو گفته باشم:)
هر چه آید به سرم باز بگویم گذرد
وای از این عمر که با میگذرد...می گذرد
 
:)):))
دوش در حلقه ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود
دود می خیزد ز خلوگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام
با درون سوخته ام دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام

شاعر: سهراب سپهری
 
دود می خیزد ز خلوگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام
با درون سوخته ام دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام

شاعر: سهراب سپهری
من با غرلی قانعم و با غرلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد
ویرانه نشینم و نفروشم بیت غرلم را احتمالا اشتباه گفتم این بیتو:)
هرگز به دو صد خانه ی آباد
 
من با غرلی قانعم و با غرلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد
ویرانه نشینم و نفروشم بیت غرلم را احتمالا اشتباه گفتم این بیتو:)
هرگز به دو صد خانه ی آباد
اون بیت میگه
ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد

شاعرش: محمد علی بهمنی

رفع اسپم:
دیر گاهیست در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
 
اون بیت میگه
ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد

شاعرش: محمد علی بهمنی

رفع اسپم:
دیر گاهیست در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
ممنون از اصلاحتون


تو قله خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
ای همچو شعر حافظ و تفسیر مولوی
شرح تو غیرممکن و تفسیر تو محال
 
ممنون از اصلاحتون


تو قله خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
ای همچو شعر حافظ و تفسیر مولوی
شرح تو غیرممکن و تفسیر تو محال
لاف عشق و گره از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان ،چنین مستحق هجران اند

حافظ
 
لاف عشق و گره از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان ،چنین مستحق هجران اند

حافظ
دنگ...،دنگ...
لحظه ها می گذرند
آنچه بگذشت نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز

سهراب سپهری - بخشهایی از شعر دنگ... - کتاب مرگ رنگ
 
دنگ...،دنگ...
لحظه ها می گذرند
آنچه بگذشت نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز

سهراب سپهری - بخشهایی از شعر دنگ... - کتاب مرگ رنگ
زندگی مثل حصاری ز غم و دلتنگی است
مرگ ای کاش رهایم کند از زندانم

سجاد سامانی
 
زندگی مثل حصاری ز غم و دلتنگی است
مرگ ای کاش رهایم کند از زندانم

سجاد سامانی
من زنی را دیدم، نور در هاون می‌کوفت
ظهر در سفره آنان نان بود، سبزی بود، دوری شبنم بود، کاسه داغ محبت بود
من گدایی دیدم، در به در می‌رفت آواز چکاوک می‌خواست و سپوری که به یک پوسته خربزه می‌برد نماز

بره‌ای دیدم، بادبادک می‌خورد
من الاغی دیدم، ینجه را می‌فهمید
در چراگاه “نصیحت” گاوی دیدم سیر

سهراب سپهری - بخشهایی از شعر صدای پای آب
 
نه عجب شب درازم که دو دیده باز باشد
به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم
سعدی
 
میبرم منزل به منزل چوب دار خویش را
تا کجا پایان دهم آغاز کار خویش را
ای کاش می شد مثل باران می شدیم
با صدامان مرهم جان می شدیم
مثل چشمه عاری از ناخالصی
کاش میشد عیناً انسان می شدیم

شاعر: خودم
 
Back
بالا