مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتها
ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها
شمس
ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی
 
یادم امد:
یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین
در پی سرو روان چشمه و گلزار بین
شمس
نشسته ام به در نگاه می کنم
درچه آه می کشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
 
در کفن خویشتن رقص کنان مردگان
نفخه صورست یا عیسی ثانیست آن؟
شمس
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
البته شاعر این شعرهایی که شما مینویسید شمس نیستا... شمس خودش شاعر نبوده. اینا شاعرشون مولاناست که اشعارش رو واسه شمس تبریزی میگفته و اسم دیوانش رو هم گذاشته دیوان شمس...
 
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
البته شاعر این شعرهایی که شما مینویسید شمس نیستا... شمس خودش شاعر نبوده. اینا شاعرشون مولاناست که اشعارش رو واسه شمس تبریزی میگفته و اسم دیوانش رو هم گذاشته دیوان شمس...
دمی چو خوک و زمانی چو بوزنه کندت
باب سرخ سینه روی گردی آخر کار
شمس
می دونم اما چون مولوی دست پرورده شمس بود من همیشه مولوی رو به عنوان شمس دوم معرفی می کنم
 
دمی چو خوک و زمانی چو بوزنه کندت
باب سرخ سینه روی گردی آخر کار
شمس
می دونم اما چون مولوی دست پرورده شمس بود من همیشه مولوی رو به عنوان شمس دوم معرفی می کنم
روی بپوش ای قمر خانگی
تا نکشد عقل به دیوانگی
(آها بله)
 
یار

وصالی بده‌ام، جفت جمالی بده‌ام
فلسفه برخواند قضا، داد جدایی بفنم
مثل همیشه
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
 
نباید که بد پیشه باشدت دوست
که هرکس چنانت شمارد که اوست
اسدی طوسی
پ.ن: از کتاب فارسی پیداش کردم:-"
تا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
 
نگردد نقش جز بر کلک نقاش
بگرد نقطه گردد پای پرگار
شمس(مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(مولوی))
 
نگردد نقش جز بر کلک نقاش
بگرد نقطه گردد پای پرگار
شمس(مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(مولوی))
رسم پروانه و پرگار جدا نیست ز هم
آن یکی شمع پرستیده و آن یک نقطه
 
هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
داروی درد دلم درد ویست
دل به دردش ز چه رو نسپارم
شمس(مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(مولوی))
 
داروی درد دلم درد ویست
دل به دردش ز چه رو نسپارم
شمس(مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(مولوی))
من بار سنگینم مرا بگذار و بگذر
نیکم بدم اینم مرا بگذار و بگذر
 
Back
بالا