- ارسالها
- 529
- امتیاز
- 12,672
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان ۴
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
رندان و مفلسان را پیداست تا چه باشدمن عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر
این دلق پاره پاره در پای تو کشیدیم
گیر دادم به این شعر
رندان و مفلسان را پیداست تا چه باشدمن عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر
من ماهی ام اما به سرم شور نهنگ استرندان و مفلسان را پیداست تا چه باشد
این دلق پاره پاره در پای تو کشیدیم
گیر دادم به این شعر
تو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان رامن ماهی ام اما به سرم شور نهنگ است
این برکه ی بی حوصله اندازه من نیست

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفتتو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی، چه کنم سود و زیان را
آماده ای که صفحه 357 رو به نام خودمون ثبت کنیم؟![]()
آوازه جمالت، از جان خود شنیدیمای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا؟
بله بله حتما چرا که نه^^
ما که از خیر تو ای عشق گذشتیم ولیآوازه جمالت، از جان خود شنیدیم
چون باد و آب و آتش، در عشق تو دویدیم
یکی پرسید از آن گم کرده فرزندما که از خیر تو ای عشق گذشتیم ولی
چاله با کور نکرد آنچه تو با ما کردی
ای کشتی جان حوصله کن می رسد آن روزیکی پرسید از آن گم کرده فرزند
که ای روشن گهر پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی...
مرغ باغ ملکوتم نیَم از عالم خاکای کشتی جان حوصله کن می رسد آن روز
روزی که تورا نیز به دریا بسپارم
مغرور ولی دست به دامان رقیبانمرغ باغ ملکوتم نیَم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
یار با ما بی وفایی میکندمغرور ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم تو چه کردی؟!
در چشم دیگران منشین در کنار منیار با ما بی وفایی میکند
بی گناه از ما جدایی میکند
نیست در عالم ز هجران تلخ تردر چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن
نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه استنیست در عالم ز هجران تلخ تر
هرچه خواهی کن ولیکن این(یا شاید آن) نکن
تا عهد تو دربستم، عهد همه بشکستمنفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است
نفس نمیکشم این آه از پی آه است
آن روز که من دل به سر زلف تو بستمتا عهد تو دربستم، عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد، نقض همه پیمان ها
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتآن روز که من دل به سر زلف تو بستم
دل سرزنشم کرد تو هم سرزنشم کن

بیا وسط نیش نیشنگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
هورااا![]()
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادبیا وسط نیش نیش
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
دیدار ما تصور یک بی نهایت استتنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد