مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است
برای چیدن گل انتخاب لازم نیست
تا عهد تو در بستم، عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد، نقص همه پیمان ها
هر کو نظری دارد، با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد، پیش همه پیکان ها:)
 
تا عهد تو در بستم، عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد، نقص همه پیمان ها
هر کو نظری دارد، با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد، پیش همه پیکان ها:)
الفبای درد از لبم میتراود
نه شبنم که خون از شبنم میتراود
 
درد عاشق را دوایی بهتر از معشوق نیست
شربت بیماری فرهاد را شیرین کنید
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
درد عشقست که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شده
 
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
درد عشقست که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شده
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
 
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
درد دل تو را چه کسی گوش می کند
ای در جهان غریب!به چاهی بسنده کن!

دستت به گیسوان رهایش نمی رسد
از دور دست ها به نگاهی بسنده کن!

سجاد سامانی
 
درد دل تو را چه کسی گوش می کند
ای در جهان غریب!به چاهی بسنده کن!

دستت به گیسوان رهایش نمی رسد
از دور دست ها به نگاهی بسنده کن!

سجاد سامانی
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
 
تا دوردست منظره، دشت است و باد و باد
من بادْگرد دشتم و از دشت رانده‌ام
تا دوردست منظره، کوه است و برف و برف
من برف‌کاوِ کوه‌‍م و از کوه مانده‌ام.

~شاملو
 
تا دوردست منظره، دشت است و باد و باد
من بادْگرد دشتم و از دشت رانده‌ام
تا دوردست منظره، کوه است و برف و برف
من برف‌کاوِ کوه‌‍م و از کوه مانده‌ام.

~شاملو
من آشنای کویرم،تو اهل بارانی
چه کرده ام که مرا از خودت نمی دانی؟
 
من آشنای کویرم،تو اهل بارانی
چه کرده ام که مرا از خودت نمی دانی؟
یا رب کـه از دریـا دلـی خـود گـوهـر یـکـتـا شوی
ای اشــک چــشــم آســمــان در دامــن دریـا بـیـا
 
یا رب کـه از دریـا دلـی خـود گـوهـر یـکـتـا شوی
ای اشــک چــشــم آســمــان در دامــن دریـا بـیـا
ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
اینم حساب میشه دیگه؟!
 
ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
اینم حساب میشه دیگه؟!
من باشم و وی باشد و می باشد و نی
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی

من گه لب وی بوسم وی گه لب می
من مست ز وی باشم و وی مست ز می
 
من باشم و وی باشد و می باشد و نی
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی

من گه لب وی بوسم وی گه لب می
من مست ز وی باشم و وی مست ز می
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد
بدین دست و پای از کجا میخورد
 
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد
بدین دست و پای از کجا میخورد
دوســـت دارد یار این آشفتگــــی
کوشـــش بیهوده به از خفتگــــی
 
نه سر و توان گفت و نه خورشید و نه ماه
آه از تو که در وصف نمی آیی آه
هم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم تویی
هم راز و هم محرم تویی چیزی بده درویش را

تلخ از تو شیرین میشود کفر از تو چون دین میشود
خار از تو نسرین میشود چیزی بده درویش را
 
هم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم تویی
هم راز و هم محرم تویی چیزی بده درویش را

تلخ از تو شیرین میشود کفر از تو چون دین میشود
خار از تو نسرین میشود چیزی بده درویش را
ای نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست
 
Back
بالا