مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ز حسرت لب شیرین هنوز میبینم
که لاله می دمد از خون دیده ی فرهاد
دیـگـر گـذشـتـه از سـر و سـامـان مـن مـپرس
من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام
 
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
ما زخـــود سوی تو گردانیم ســــر
چون تـــویی از ما به ما نزدیکتــــر

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شهد شکر هیچ مگو
 
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهرِ بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟
 
آخرین ویرایش:
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو در پای من است !
تـحـمـل گـفـتـی و مـن هـم کـه کـردم سـال هـا اما
چـقـدر آخـر تـحـمـل بـلـکـه یـادت رفـتـه پـیـمانت
 
تـحـمـل گـفـتـی و مـن هـم کـه کـردم سـال هـا اما
چـقـدر آخـر تـحـمـل بـلـکـه یـادت رفـتـه پـیـمانت
تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟
وعده‌ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟
 
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
دور از تـو مـاه مـن هـمـه غـم هـا بـه یـکطرف
ویـن یـکـطـرف کـه مـنـت دونـان کـشـیده ام....
(ُs)
 
Back
بالا