- ارسالها
- 1,423
- امتیاز
- 25,763
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی۱
- شهر
- همدان
- سال فارغ التحصیلی
- 0000
دیـگـر گـذشـتـه از سـر و سـامـان مـن مـپرسز حسرت لب شیرین هنوز میبینم
که لاله می دمد از خون دیده ی فرهاد
من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام
دیـگـر گـذشـتـه از سـر و سـامـان مـن مـپرسز حسرت لب شیرین هنوز میبینم
که لاله می دمد از خون دیده ی فرهاد
تا دلم زان رخ گلگون غم چون کوه کشیدمیگریم و مرادم ازاین سیل اشکبار
تخم محبت است که دردل بکارمت
تا دلم زان رخ گلگون غم چون کوه کشید
رنگ رخسار و تن زرد و نزار است چو کاه
دردم از يار است و درمان نيز همهرجا سخن از جلوه ی آن ماه پری بود
کارِ من سودازده ، دیوانه گری بود
ما زخـــود سوی تو گردانیم ســــردردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
دانم که بگذرد ز سر جرم من که اوو خدا خواست که یک عمر نبیند یعقوب
شهرِ بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟
یک عـمر گریه کردم ای آسمان روا نیستهمدم خار میشوم! بی کس و یار میشوم
بر سردار میشوم، باز مقابلم تویی!
یک عـمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانــه ام ز چـشـم گـریـان مـن بـیـفـتـد
تـوئـی آن نـوسفر سالک که هر شب شاهد توفیقدر پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرونتـوئـی آن نـوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق
چـراغـت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا
تـحـمـل گـفـتـی و مـن هـم کـه کـردم سـال هـا اماآخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو در پای من است !
تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟تـحـمـل گـفـتـی و مـن هـم کـه کـردم سـال هـا اما
چـقـدر آخـر تـحـمـل بـلـکـه یـادت رفـتـه پـیـمانت
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی ...... تا با تو بگویم غم شب های جداییتا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟
وعدهی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیموقت است که بنشینی و گیسو بگشایی ...... تا با تو بگویم غم شب های جدایی
دور از تـو مـاه مـن هـمـه غـم هـا بـه یـکطرفیک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
دور از تـو مـاه مـن هـمـه غـم هـا بـه یـکطرف
ویـن یـکـطـرف کـه مـنـت دونـان کـشـیده ام....
(ُs)