مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آنکس که مرا سایه سر بود پدر بود
در دیده مرا نور بصر بود پدر بود
در سینه اگر بود مرا سوزی و دردی
آنکس که سراپای شرر بود پدر بود
دل بـه هـجـران تـو عمریست شکیباست ولی
بــار پــیــری شــکــنــد پـشـت شـکـیـبـائـی را
:))
 
آنکس که مرا سایه سر بود پدر بود
در دیده مرا نور بصر بود پدر بود
در سینه اگر بود مرا سوزی و دردی
آنکس که سراپای شرر بود پدر بود

:))
دارم از زلـف تـو اسـبـاب پـریـشـانـی جـمع
ای ســر زلــف تــو مــجــمــوع پـریـشـانـیـهـا
 
این همه بیننده ز نزدیک و دور
کس ننهد آینه در پیش کور
رنـــگ رؤیـــا زده ام بـــر افــق دیــده و دل
تـــا تـــمــاشــا کــنــم آن شــاهــد رؤیــائــی را
 
تجلی گه خود کرد خدا دیده ی مارا ... در این دیده در آیید و ببینید خدارا

صفای اصفهانی
ای کـاش نـالـه هـای چـو مـن بـلبلی حزین ...... بـیـدار کـردی آن گـل در خـاک خـفـته را
 
آخر چه شد که اين همه نامهربان شدي ... چيزي که خوش نداشتم اي دوست، آن شدي
 
آخر چه شد که اين همه نامهربان شدي ... چيزي که خوش نداشتم اي دوست، آن شدي
یــک تــار مــوی او بــه دو عــالـم نـمـیـدهـنـد
بـا عـشـقـش ایـن مـعـامـلـه گفتیم و سرگرفت
 
یکی گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار
زبان و دست و پا یک کرده خدمتکار هم باشیم
 
یکی گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار
زبان و دست و پا یک کرده خدمتکار هم باشیم
مـگـر ای سـحـاب رحـمـت تـو بباری ارنه دوزخ
بــه شــرار قــهــر ســوزد هــمـه جـان مـاسـوا را
 
احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم که از مروه صفا رفت
 
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین ... همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
ــاد گــلــچــیــن مــعــانــی و نــویــد و گــلــشـن
نــوشــخــواری بــود و نــعــشــه مــعــتـاد هـنـوز
) s(
 
آخرین ویرایش:
ــاد گــلــچــیــن مــعــانــی و نــویــد و گــلــشـن
نــوشــخــواری بــود و نــعــشــه مــعــتـاد هـنـوز
ز حسرت لب شیرین هنوز میبینم
که لاله می دمد از خون دیده ی فرهاد
 
Back
بالا