مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یارب نظرتو برنگردد
برگشتن روزگار سهل است...
تلخی این زندگانی سهل نیست
در کنارم یاوری کو اهل نیست
گر چه در هر حال دشوار است صبر
سخت تر اما برای شخص بی یار است صبر
 
تلخی این زندگانی سهل نیست
در کنارم یاوری کو اهل نیست
گر چه در هر حال دشوار است صبر
سخت تر اما برای شخص بی یار است صبر
رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست
چه سر وقت مرا هم به سر وعده کشید ...
 
رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست
چه سر وقت مرا هم به سر وعده کشید ...
داد ما را نداد کس باشد
عدلتان هیچ بود پس باشد
این سخن را مبر ولی از یاد
کاخ بیداد می رود بر باد
 
داد ما را نداد کس باشد
عدلتان هیچ بود پس باشد
این را سخن را مبر ولی از یاد
کاخ بیداد می رود بر باد
در عشق گذاری‌ست که در هیچ گذر نیست
این پویه ی ناخواسته را نام سفر نیست
 
تنها تو ….صاحب ِتاریخ ِمن!
نام خود را در صفحه اول بنویس،
و در صفحه سوم ،
و دهم،
و در آخرین ِآن.
تنها تو می توانی روزهای مرا سرهم کنی ،
از قرن اول تولد
تا قرن بیست و یکم پس از عشق.
تنها تو ،
می توانی ،
آنچه میخواهی به روزهایم بیفزایی
و آنچه را می خواهی
از آن حذف کنی.
تمام ِتاریخ ِمن ،از کف دست های تو جاری می شود ،
و بر کف دست های تو می ریزد!

سعاد الصباح
در دلم جایی برای پنهان شدن نیست
من همه زاویه هارا فرسوده ام...
 
تا گل روی تو دیدم همه گل ها خارند
تا تورا یار گرفتم همه خلق اغیارند ^^
در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاک كوی تو باشم
 
در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاک كوی تو باشم
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است
حال هجران تو چه‌دانی که چه مشکل حالی است
 
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
ای یوسفِ خوشنامِ ما! خوش می‌رَوی بر بام ما
ای درشکسته جامِ ما! ای بَر دَریده دامِ ما!
 
ای یوسفِ خوشنامِ ما! خوش می‌رَوی بر بام ما
ای درشکسته جامِ ما! ای بَر دَریده دامِ ما!
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود ...^^
 
در نمازت شعر می خوانی و می رقصی دریغ

جای این دیوانگی ها گوشه ی محراب نیست :)
تورا گم میکنم هرروز و پیدا میکنم هرشب ...
بدین سان خواب هارا با تو زیبا میکنم هر شب ^^
 
تورا گم میکنم هرروز و پیدا میکنم هرشب ...
بدین سان خواب هارا با تو زیبا میکنم هر شب ^^
بر ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست
 
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم 🙃
مسلمانان! مسلمانان! مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یارِ من مسلمان‌وار می‌آید
 
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم؟:pinchedfingers:
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری:|
یک قطره خون یک شمع آتش، هریک به دستی دارد انگار
از یک جگر خون می ستاند، در صد جگر آتش پدیدار
 
Back
بالا