مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و هنوز
میگزم لب که چرا گوش بنادان کردم
(حافظ)
تقدیر من این است که با درد بسازم
از این دل نامرد دلی مرد بسازم
انگار قرار است که من داغ دلم را
با گریه ی چشمان خودم سرد بسازم...
 
تقدیر من این است که با درد بسازم
از این دل نامرد دلی مرد بسازم
انگار قرار است که من داغ دلم را
با گریه ی چشمان خودم سرد بسازم...
مبین بسیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی روی ای دل،بدین شتاب کجا
(حافظ)
 
تهمت نالایقی بر ما زدی رفتی قبول... در پی لایق برو ماهم تماشایش کنیم...
 
می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمت

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت
 
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرد...
استکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند...
 
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرد...
استکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند...
دیدم شه خوب خوش لقا را
آن چشم و چراغ سینه‌ها را
آن مونس و غمگسار دل را
آن جان و جهان جان فزا را

مولوی:)
 
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست

حافظ
تو در چشم نقاش و پنهان ز چشم
زهی چشم بند و زهی سیمیا

تو را عالمی غیر هجده هزار
زهی کیمیا و زهی کبریا

مولوی : )
 
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی...
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست؟
شهریار
 
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی...
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست؟
شهریار
تو را که عشق نداری تو را رواست بخسب
برو که عشق و غم او نصیب ماست بخسب

ز آفتاب غم یار ذره ذره شدم
تو را که این هوس اندر جگر نخاست بخسب
 
بریزی خون سرخ فوجی ای سردار سربازان
که خود در سینه شامل وصله ی سرخ هنر گردی
یار آمد به صلح ای اصحاب
ما لکم قاعدین عند الباب

نوبت هجر و انتظار گذشت
فادخلوا الدار یا اولی الالباب
 
به سراغ من اگر می آیید...
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
سهراب سپهری
 
به سراغ من اگر می آیید...
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
سهراب سپهری
نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی!
چه گویم با تو کز عزت ورای عقل و ادراکی

نه مشکاتم که مصباح جمال عشقم افروزد
چه نسبت نور پاکی را به چون من خاک ناپاکی؟؟!!!
 
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت...
حاش الله که روم من ز پی یار دگر...
حافظ
 
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت...
حاش الله که روم من ز پی یار دگر...
حافظ
راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده ای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمده ای
 
یک نفر نان داشت اما بی نوا دندان نداشت..
آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت...
آن که ایمان داشت روزی میرسد بیچاره بود...
آن که در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت...
راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده ای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمده ای
 
یک نفر نان داشت اما بی نوا دندان نداشت..
آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت...
آن که ایمان داشت روزی میرسد بیچاره بود...
آن که در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت...
تا دهن بسته ام از نوش لبان میبرم آزار
من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار
تا بهار است دری از قفس من نگشاید
وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار
 
رسیده ام به کمالی که جز انالحق نیست
کمال دار برای من کمال پرست

هنوز زنده ام و زنده بودنم خاریست
به چشم تنگی نامردم زوال پرست
محمد علی بهمنی
تا دهن بسته ام از نوش لبان میبرم آزار
من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار
تا بهار است دری از قفس من نگشاید
وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار
 
Back
بالا